معرفي و بازار کار رشته روانشناسی در مقاطع کارشناسي و کارشناسي ارشد

رشته روانشناسي در مقطع کارشناسي (ليسانس) داراي 3 گرايش است. اين گرايش ها عبارتند از:

1- روانشناسي باليني 2- روانشناسي عمومي 3- روانسنجي

آينده شغلي و بازار کار در هر يک از گرايش هاي فوق در اين مقطع از قرار زير است:

1- پس از طي دوره 4 ساله روانشناسي باليني و کسب مدرک کارشناسي در اين گرايش، فرد مي تواند

- به عنوان کارشناس اين رشته در مراکز دولتي نظير بهزيستي- شهرداري- نيروي انتظامي- سازمان زندان ها- کانون اصلاح و تربيت و ... در قسمت مربوطه جذب به کار شود.

- در آموزش و پرورش به عنوان معلم و يا دبير در دروس مربوطه و يا به عنوان مشاور مدرسه جذب به کار شود.

- در کلينيک هاي درمان اعتياد به عنوان روانشناس مشغول کار شوند.

- در کلينيک هاي مشاوره اي به کارهاي درماني، و يا تشخيصي نظير گرفتن تست هاي هوش و شخصيت بپردازد (کلينيک هاي مشاوره اي به علت تجربه کم کاري به ندرت تمايل به پذيرش يک کارشناس روانشناسي به عنوان درمانگر دارند)

- همکاري با روانپزشک (روانپزشکان در مطلب خصوصي خود، به ندرت تمايل به پذيرش يک کارشناس روانشناسي به عنوان درمانگر دارند)

- با اخذ مجوز از سازمان بهزيستي اقدام به تاسيس "مهد کودک" نمايد.

- با اخذ مجوز از سازمان بهزيستي اقدام به تاسيس "سراي سالمندان" نمايد.

- به عنوان مربي مهد کودک مشغول به کار شود.

2- پس از طي دوره 4 ساله روانشناسي عمومي و کسب مدرک کارشناسي در اين گرايش، فرد مي تواند

- به عنوان کارشناس اين رشته در مراکز دولتي نظير بهزيستي- شهرداري- نيروي انتظامي- سازمان زندان ها- کانون اصلاح و تربيت و ... در قسمت مربوطه جذب به کار شود.

- در آموزش و پرورش به عنوان معلم و يا دبير در دروس مربوطه و يا به عنوان مشاور مدرسه جذب به کار شود.

- با اخذ مجوز از سازمان بهزيستي اقدام به تاسيس مهد کودک نمايد.

- با اخذ مجوز از سازمان بهزيستي اقدام به تاسيس سراي سالمندان نمايد.

- به عنوان مربي مهد کودک مشغول به کار شود.

3- پس از طي دوره 4 ساله روانسنجي و کسب مدرک کارشناسي در اين گرايش، فرد مي تواند

- به عنوان کارشناس اين رشته در مراکز دولتي نظير بهزيستي- شهرداري- نيروي انتظامي- سازمان زندان ها- کانون اصلاح و تربيت و ... در قسمت مربوطه جذب به کار شود.

- در آموزش و پرورش به عنوان معلم و يا دبير در دروس مربوطه جذب به کار شود.

- با اخذ مجوز از سازمان بهزيستي اقدام به تاسيس مهد کودک نمايد.

- با اخذ مجوز از سازمان بهزيستي اقدام به تاسيس سراي سالمندان نمايد.

- در کلينيک هاي مشاوره اي و يا در مطب روانپزشک به اجرا و تفسير آزمون هاي بپردازد.

مقطع کارشناسي ارشد

در مقطع کارشناسي ارشد، اين رشته تا آزمون کارشناسي ارشد سال 1389 داراي ۶ گرايش است. اين گرايش ها عبارتند از:

1- روانشناسي عمومي 2- روانشناسي باليني 3- روانشناسي باليني کودک و نوجوان

4- سنجش و اندازه گيري يا روانسجي 5- روانشناسي صنعتي و سازماني ۶.روانشناسی شخصیت

با توجه به اينکه در کشور ما برخلاف ساير کشورها، در رشته روانشناسي تفکيک زمينه هاي شغلي بين گرايش ها وجود ندارد، بازار کار در همه گرايش هاي ذکر شده به جز دو گرايش روانشناسي صنعتي و سازماني و سنجش و اندازه گيري يا روانسجي يکسان و به شرح ذيل است؛

1- با دارا بودن مدرک کارشناسي ارشد در گرايش هاي فوق فرد مي تواند:

- پس از احراز شرايط لازم (ازجمله 800 ساعت کارآموزي در مراکز داراي مجوز رسمي، تاييديه از اساتيد رشته و ...) و دريافت مجوز از سازمان نظام روانشناسي اقدام به تاسيس کلينيک مشاوره بنمايد.

- به عنوان کارشناس اين رشته در مراکز دولتي نظير بهزيستي- شهرداري- نيروي انتظامي- سازمان زندان ها- کانون اصلاح و تربيت و ... در قسمت مربوطه جذب به کار شود.

- در واحدهاي کوچک دانشگاه آزاد و يا دوره هاي فراگير و يا موسسات آموزش عالي آزاد به عنوان مدرس فعاليت کند.

- در آموزش و پرورش به عنوان معلم و يا دبير در دروس مربوطه و يا به عنوان مشاور مدرسه جذب به کار شود.

- با اخذ مجوز از سازمان بهزيستي اقدام به تاسيس مهد کودک نمايد.

- با اخذ مجوز از سازمان بهزيستي اقدام به تاسيس سراي سالمندان نمايد.

- در کلينيک هاي درمان اعتياد به عنوان روانشناس مشغول به کار شوند (اشتغال در اين مراکز مستلزم تحصيل در گرايش روانشناسي باليني است و دارا بودن مدرک کارشناسي اين گرايش کافي است).

- در کلينيک هاي مشاوره اي به کارهاي درماني بپردازد

- با روانپزشکان در کلينيک هاي خصوصي ايشان همکاري کند (البته روانپزشکان مايل به همکاري با کارشناسان ارشد در گرايش هاي باليني و خانواده درماني هستند).

- در کلينيک هاي مشاوره و روان درماني کودک به کارهاي درماني مثل بازي درماني و ... بپردازد (در اين مراکز تاکيد بيشتر روي کارشناسان ارشد با گرايش باليني کودک و نوجوان و باليني است).

2- با دارا بودن مدرک کارشناسي ارشد در گرايش روانسنجي، فرد به عنوان يک متخصص در طراحي و ساخت آزمون هاي جديد، استاندارد کردن آزمون هاي موجود و تفسير دقيق نتايج آزمون هاي انجام شده فعاليت کند.

3- در گرايش شخصیت و صنعتي و سازماني که در ايران اخيرا به گرايش هاي روانشناسي اضافه شده است، زمينه اصلي کار در مراکز صنعتي و کارخانه ها به منظور گزينش نيروهاي مناسب با شغل و به کار گيري روش هايي جهت افزايش بهره وري و در سمت هاي مسئول کارگزيني، مسئول منابع انساني، مسئول برنامه ريزي نيروي انساني، مسئول بالندگي سازماني، مسئول تحقيق و توسعه منابع انساني، مسئول روابط کارکنان، آموزش کارکنان و ... است. اما در ايران اين گرايش کمتر مورد توجه قرار مي گيرد و فارغ التحصيلان اين گرايش هرچند اندک هستند اما به ندرت موفق به يافتن شرايط کاري متناسب با گرايش خود مي شوند بنابراين فارغ التحصيلان اين گرايش اکثرا در زمينه هاي ذکر شده در باره گرايش هاي 1 و 2 مشغول به کار مي شوند.

منبع:سایت روانشناسی بالینی

روانشناسی بالینی



تعریف استرس، اضطراب و دلشوره

درمان استرس و اضطراب غالبا به صورت مترادف بکار می روند اما در تعریف علمی این دو با هم تفاوت دارند. استرس به معنى نیرو است و هر محركى كه در انسان ایجاد تنش كند، استرس زا یا عامل استرس نامیده مى شود. تنش ایجاد شده در بدن و واكنش بدن را استرس مى گوییم به عبارتى هر عاملى موجب تنش روح و جسم و از دست دادن تعادل فرد شود، استرس زا یا عامل استرس است .همچنین استرس را میتوان یک حالت و یا یک تجربه روانی و جسمانی خاصی تعریف نمود که گذرا و موقتی می باشد. و منشا و دلیل واقعی دارد برای مثال دانشجویی که از ارایه کنفرانس دچار ترس میشود. و یا دانش اموزی که استرس امتحان دارد. و یا فردی که در اولین برخورد با جنس مخالف دچار استرس میشود.
اما اضطراب همانند استرس دارای علایم مشابه جسمانی و روانی می باشد با این تفاوت که این علایم در فرد بصورت مزمن و پایدار در میاید. همچنین اما اضطراب یك علامت سؤال (؟) است. یعنی حاصل تردید است. نگرانی ما برای یك رخ داد مبهم و احتمالی است و بیشتر به این خاطر است كه نمی دانیم چه خواهد شد؟ آیا می توانم یا نمی توانم آیا موفق می شوم یا نمی شوم
می توان گفت اضطراب هنگامی در فرد بروز می‌کند که شرایط استرس‌زا در زندگی او بیش از حد طولانی شود یا به‌طور مکرر رخ دهد، و یا اینکه دستگاه عصبی بدن نتواند برای مدتی طولانی همچنان بسیج باقی بماند. در این صورت بدن فرسوده و در برابر بیماری‌های جسمی و روانی (مانند اضطراب) آسیب‌پذیر می‌شود این استرس و اضطراب و دلشوره یک حالت نابسامان و درهم ریختگی جسمانی مخصوصاْ در قفسه سینه همراه با یک نگرانی فکری می باشد که هشداریست برای وقوع یک اتفاق واقعی و یا خیالی . معمولاْ اضطراب بیمارگونه یک جنبه خیالی و یا بدون هیچگونه دلیلی می باشد که فرد قادر به کنترل آن نیست و یا اینکه می تواند با دارو بطور موقت آنرا کنترل نماید . تجربه نشان داده است که روان درمانی و هیپنوتیزم درمانی به همراه هم می تواند فرد را به صورت اساسی و ریشه ای درمان کند . حالتهای اضطراب همان آشفتگی و بیقراری جسمی و فکری می باشد که در فرد بوجود می آید . حالتهای اضطراب مانند : تپش قلب – دلشوره – لرزش اندام – حالت تهوع – تنگی نفس – سرگیجه – خشکی دهان – سستی اندام و غیره … منشاء اضطراب ناشی از تجربیات تلخ و ناراحت کننده دوران کودکی و یا گذشته فرد و یا ناشی از شرایط فعلی فرد می باشد. شروع ناگهانی استرس و اضطراب به همراه همه علائم ذکر شده فوق را تقریبآ می توان حمله هراس یا وحشت نامید (panic attack)

علل استرس، اضطراب و دلشوره

از جمله دلایل اصلی استرس و اضطراب میتوان چنین نام برد:

۱.ترس از مورد تایید واقع نشدن

۲.ترس از ارزیابی منفی

۳.تردید از انجام و عواقب یک عمل

۴.نگرانی در مورد یک اتفاق ناگوار یا نامشخص

۵.ترس از مرگ

۶. ترس از از دست دادن عزیزان، شغل، ترس از تنهایی و بسیاری از

۷.توقع اینکه دیگران همیشه منصفانه رفتار کنند

۸.توقع اینکه رویدادها مطابق میل فرد باشند

۹.اجبار به کسب مهارت و شایستگی در سطح بالا.

موارد استرس زای دیگر که اگر چنانچه ادامه یابد مزمن شده و تبدیل به اضطراب دایم و بیمارگونه میگردد که خود یکی از علایم افسردگی می باشد.

درمان استرس
پیامدها و عواقب استرس و اضطراب

از جمله عواقب استرس و اضطراب اختلال در عملکرد روانی، رفتاری و جسمانی می باشد. عوامل روانی همچون عدم تمرکز حواس، فراموشی، پر خوری، اختلالات خواب، سو مصرف الکل و مواد مخدر، بی قراری، تحریک پذیری، اختلالات جنسی و در نهایت افسردگی و غیره میباشند. اختلال رفتاری همچون اختلال در عملکرد شغلی، تحصیلی و منحر به از هم پاشیدن خانواده میشود. اختلالات جسمانی برخی نشانه‌های استرس عبارتند از
ضربان قلب سریع‌تر , سردرد , گرفتگی گردن و یا درد شانه‌ها , کمردرد , تنفس سریع , تعریق و کف دست‌های خیس,درد ناگهانی معده، تهوع و اسهال در طول زمان استرس می‌تواند روی شما این تاثیرات را داشته باشد.

درمان استرس اضطراب با هيپنوتيزم

درمان استرس ، اضطراب و دلشوره

روان‌شناسان نشان داده‌اند که نحوه ادراک ما تعیین کننده شدّت و ضعف استرس است. آن‌ها همچنین عقیده دارند که نحوه ادراک هر فرد از طریق آموزش و تمرین قابل تغییر است. این نتیجه‌گیری روان‌شناسان بسیار با اهمیت است زیرا در دنیای امروز استرس‌های شدیدی در زندگی همه ما وجود دارد و هر روز نیز استرس‌های جدیدی بر استرس‌های قبلی افزوده می‌گردد. بنابراین، آموزش دیدن و یادگرفتن چگونگی اصلاح نحوه ادراک (نگرش) و سازماندهی مجدّد آن، در کاهش شدّت، بسامد و مدّت بسیاری از اختلالات مربوط به استرس، می‌تواند بسیار مفید باشد. همچنین استرس‌های آینده قابل پیش‌بینی می‌گردد و نحوه ادراک ما متناسب با آن می‌تواند تغییر یابد. به این گونه آموزش‌ها «مایه‌کوبی استرس» (زدن واکسن استرس) می‌گویند. درست همان گونه که برای مقابله با سایر بیماری‌ها مایه‌کوبی می‌کنیم، برای مقابله با استرس نیز باید خود را آماده کنیم.

اگر چه روشهای درمانی روانشناختی چون شناخت درمانی و رفتار درمانی و همچنین دارو درمانی میتواند بسیار مفید باشد، اما به نظر میرسد که هیپنوتیزم درمانی به همراه روشهای درمانی روانشناختی و رفتار درمانی موثر ترین درمان برای اختلالات اضطراب و استرس باشند.
نمونه های گزارش شده پس از دوره درمان:
خانم ۳۰ ساله ای با استرس و اضطراب بسیار شدی، مشکل صحبت در جمع ، حالت افسردگی، خواب های آشفته، بد خوابی و کم خوابی و…. مراجعه و در طول دوره درمان از روند بهبودش کاملآ احساس رضایت و تقریبآ در جلسات پایانی چنین گزارش نمود: احساسم در مورد خودم نسبت به گذشته خیلی بهتر شده، انگیزه ام بالا رفته و خواب آرامی دارم. و به زندگی امیدوار شده ام.

درمان استرس و اضطراب
خانم ۲۱ ساله ای با مشکل اضطراب شدید، ، پرخاشگری و بد خوابی مراجعه و در طی روند جلسات درمان، او و والدینش کاملآ از روند بهبودی احساس خرسندی می نمودند. (البته این بیمار دارای دیابت نوع ۱ که علی رغم استفاده از انسولین، قند ناشتای او ۲۰۰ و غیر ناشتا ۴۰۰ بود. که طبق گزارش شان به ترتیب به ۱۰۰ و ۲۰۰ کاهش پیدا کرد. البته این هیچ دخالتی در امر پزشکی نیست و در کتب روانشناسی در ارتباط با کاهش فشار خون و دیابت به وسیله فنون روانشناسی گزارشات زیادی وجود دارد. و این بیمار نیز پس از چندین ماه پیگیری نه تنها حالات گوناگونش بهبود پیدا کرده بود، بلکه به نظر می آمد از میزان قند خونش نیز راضی بود.) و بطور کلی بیمار از همه لحاظ احساس بسیار خوب و مثبتی را گزارش نمود. در ارتباط با کاهش قند خون می توان گفت با کاهش استرس و فشار های روحی می توان بطور غیر مستقیم بر کاهش قند خون اثر گذاشت.

آقای ۲۷ ساله ای با مشکل حمله هراس وحشت (پانک اتک) هر چند روز یک بار به همراه استرس و اضطراب شدید و مداوم،کابوس شبانه،حالت تهوع در هنگام وحشت و…. مراجعه و پس از چندین جلسه درمان چنین گزارش می دهد: بعد از ۲ یا ۳ جلسه پدرش چنین می گوید پسرم نسبت به قبل خیلی بهتر شده. بیمار می گوید روحیه ام خیلی بهتر شده ودیگر آن حمله ها به من دست نمی دهد. بطور کلی در پایان جلسات درمانی می گویند انتظارش را نداشتم که اینگونه و با کمک شما خوب شوم از قبل از درمان هم بهترم.خدا را شکر می کنم. و بسیاری از موارد دیگر….

روانشناسی بالینی



  رفتار درمانی شناختی  

 

هداف واطلاعات موجود در این بروشور

این جزوه برای  کسانی که میخواهند اطلاعات بیشتری در مورد رفتار درمانی شناختی یا (CBT) داشته باشند  مفید است. چگونگی کار این روش درمانی ودلایل استفاد از این روش درمانی ، اثرات آن ، عوارض ، و درمان های جایگزین دراین بروشور توضیح داده شده است. اگر آنچه را که میخواهید در اینجا پیدا نکردید، منابع کسب اطلاعات بیشتری در آخر این جزوه وجود دارد.

" رفتار درمانی شناختی" یا CBT  چیست ؟

ا ین یک روش درمانی از طریق صحبت کردن با بیمار است:

 

  • در مرحله اول روان درمانگر تلاش در دریافت طرز تفکر بیمار نسبت به خود پیرامون اطراف و دیگران دارد.
  • در مرحله دوم سعی می نماید مسائل ومشکلاتی که موجب تولید اختلالات روانی در فرد گردیده است را پیدا نماید.


"رفتار درمانی شناختی"به شما کمک می کند تا به گونه دیگری اندیشیده ودرنتیجه این طرز تفکرجدید شما میتوانید با رفتارهای سالم ترو درست تری در برابرحوادث ناخواسته وناگوار پیرامونتان برخورد نمائید.

 برخلاف سایر روشهای گفتار درمانی  که روان درمانگر درپی شناسائی و ریشه یابی علل رفتارهای نامناسب مراجع خود در برابر ناملایمات وحوادث زندگی است تابه او کمک کند , در "رفتار درمانی شناختی" روان درمانگر فقط برمشکلات زمان حال ( اینجا و اکنون) وانچه موجب ناراحتی و اضطراب درفرد بیمار گردیده است تکیه می کند.

" رفتار درمانی شناختی"  (CBT) در چه مواردی کمک کننده است؟

CBT می تواند در موارد زیر کمک کننده باشد:

 

 اضطراب ، افسردگی ، ترس ، فوبیا (ترس از مکانهای شلوغ و ترس  اجتماعی) ، استرس ، پرخوری ، اختلالات وسواسی اجباری ، اختلال پس از حادثه استرس ، اختلال دو قطبی و جنون.  CBT همچنین میتواند درمواردی که فرد دچار مشکلاتی از قبیل عدم قدرت کنترل  خشم یا خود کم بینی و حتی درمورد مشکلات جسمی مانند خستگی ها و دردهای مزمن هم موثر باشد.

چگونه" رفتار درمانی شناختی"  به فرد کمک می کند؟

CBT به فرد کمک کرده تا درک بهتری از مسائلی که موجب تولید عدم تعادل روانی در اوگردیده اند   پیدا نماید.

در این روش  خاص روان درمانگر تلاش میکند تا معضل بزرگ شما را به اجزائ کوچکتری تبدیل کرده و این به شما کمک میکند تا معضلات و چگونگی تاثیر گذاری انرا در زندگیتان  بهترببینید.  

 این اجزا عبارتند از :

 

  •   وضعیت

 این معمولأ شامل یک حادثه تأثرآاور ویا یک موقعیت ورویداد دشواردر مسیر زندگی یک فرد است.
  بدنبال این وضعیت نامناسب درقسمتهای مختلف ذهن آن فرد تغییراتی ایجاد خواهد شد و این تغییرات در

زیر میباشد:

 

  •  اندیشه
  •  احساسات
  •  احساسات فیزیکی
  •  طرز بر خورد با مشکل


هر کدام از این اجزا می توانند بر یکدیگر تاثیرگذار باشند. طرز تفکر شما درباره یک مشکل خاص موجب تغییر وتحول  در حالات فیزیکی و احساسی تان خواهد گردید.

راههای مفیدوکمک کننده (Helpful) و غیرمفید ومضر (Unhelpful)  زیادی برای حل یک مشکل ومعزل در زندگی موجود است وچگونگی حل این معزل بستگی زیادی به طرز شناخت و تفکر فرد دارد. 

به عنوان مثال :

وضعیت یا موقعیت مشکل: شما روز بسیار بدی را گذرانیده وخسته ورنجیده هستید. بنابراین تصمیم میگیرید برای تمدد اعصاب وخرید مواد غذائی به بیرون بروید. همانطور که شما در طول جاده در حال راه رفتن هستید، یکی از اشنایانتان از کنارتان کذشته و ظاهرا ،به شما اعتنائی نکرده و شما را نادیده میگیرد.

تغییرات ایجاد شده در فرد میتواند به شکل سالم ومفید و یا غیر سالم و غیر مفید ظاهر گردد.

طرز فکرسالم و کمک کننده

 طرز فکر سالم

به نظرمیرسد این دوست من گرفته و درهم و درخود فرورفت بود. تعجب میکنم اگرمسئله ویا گرفتاری خاصی برایش ایجادشده باشد.

احساسات سالم

احساس نگرانی برای دوستی که به شما بی توجه بوده میکند.  

تغییرات جسمی و فیزیکی در فرد سالم

فردی با قدرت تفکر سالم هیچ نوع تغییر خاصی در خود احساس نخواهد کرد.

 

طرز برخورد با مشکل درفرد سالم

فردی با قدرت تفکر سالم بعد ازبرگشت به منزل با دوست خود تماس گرفته و از احوال او جویا گشته تا مطمئن شودکه او سالم است. 

 

طرز تفکر ناسالم, غیرمفید ومضر 

طرز فکر ناسالم

او مرا نادیده گرفته بنابراین او مرا دوست ندارد.

 

احساسات در فردی با تفکرات ناسالم

احساس کمبود,افسردگی و طرد شدن از سوی دوستش براو چیره میگردد.

 

تغییرات جسمی و فیزیکی

در اثر آزردگی شدید فرد ممکن است دچار دل بهم خوردگی,دل پیچه و تهوع نمائید.

 

طرزبرخورد با مشکل

فرد بلافاصله به خانه برگشته و برای مدتی از برخورد با این دوست خود شدیدأ اجتناب می ورزد.

در مثال بالا کاملأ مشهود است که افراد بسته به موقعیت فکری خود میتوانند واکنشهای احساسی وروانی متفاوتی در برار حوادث روزمره داشته باشند.
چگونگی ساختار فکری فرد بر روی واکنشهای رفتاری, احساسی وطرز عملکرد او در زندگی تاثیر عمیقی میگذارد.

اینوع افراد باحداقل علائم و شواهد سریعأ به یک نتیجه گیری کلی و منفی میرسند که موجب تولید:

 

  •    تعدادی از احساسات ناخوشایند
  •   رفتارهای غیر سودمند در مسیر زندگی آنان خواهد گردید.

 

در مورد مثال بالا زمانی که شما با افکاری از قبیل بی اعتنائی, نادیده گرفته شدن از جانب دوست خود( افکار مضر  Unhelpful) به خانه برگردید این منجر به احساس افسردگی و غمگینی در شما خواهدگردید.

بر عکس اگر شما قادر باشید که از مجموعۀ افکار غیر مضریا Helpful استفاد کنید شما با آن فرد تماس گرفته و با صحبت کردن سعی درپیدا کردن  دلیل رفتارغیر متعارف اوبرخواهید آمد.

از این طریق شما احساس بهتری در خود خواهید کرد.

آنچه بر یک فرد میگذرد می تواند در دیاگرام زیر خلاصه شود:

 

 Situation (موقعیت)
cbt farsi

 

این نوع  رفتارهای مضر و غیر مفید میتوانند وارد یک دورتسلسل معیوب, آزار دهنده و بیمار گونه گردند. اگر فردی مداومآ ازاین  سیکل معیوب در حل مسائل زندگی استفاده نمائید این امر موجب افکاری منفی وغیر واقعی در موردخود و پیرامون اطراف شان می گردد. نتیجتآ فرد دچار اضطراب, دلمردگی وافسردگی طولانی مدت خواهد گردید.

 

"رفتار درمان شناختی یا افکار رفتار درمانی  به فرد کمک کرده تا این سیکل معیوب را شکسته و از روش سا لم ومفید که دربالا توضیح داده شده  در حل مسائل زندگی خود استفاده نمایئد.

 

"پنج حوزه" ارزیابی Areas A Five Assessment

 

(Life situation, relationship)موقعیت نامناسب زندگی

(practical problems)
(e.g. a problem/difficult situation/event occurs)

little arrow
 

 

Altered thinking ( افکار مضر وناسالم)
with extreme and unhelpful thoughts

 

arrow centre arrows arrow

Altered emotional feelings(احساسات آسیب دیده)

Altered physical feelings/symptoms

(علائم و تغییرات جسمانی)

arrow arrow

 

Altered behaviour( رفتار مضر وناسالم)
(reduced activity, avoidance or unhelpful behaviour)

 

 

همانطوری که در شکل و دیاگرام بالا نشان داده شده است تغییردرهر یک ازاین پنج نقطه(موقعیت نامناسب,افکار مضر,احساسات ناسالم,تغییرات جسمانی آزار دهنده ورفتار مضر و ناسالم) که به یکدیگر زنجیروار متصل میباشند می تواند تأثیر بسیار چشمگیری درایجاد رفتارها سالم و غیر مضر در افراد را نموده وتأثیر بسیاری در بهبود اختلالات روانی آنها داشته باشد.

رفتار درمانی شناختی یاCBT شامل چه مراحلی است؟

جلسات " رفتار درمانی شناختی" می تواند به صورت جداگانه و یا  گروهی و همچنین می تواند ازطریق  خود درمانی توسط کتابهای مربوطه  و یا با کمک برنامه های کامپیوتری انجام شود. در انگلستان و ولز دو برنامه کامپیوتری برای" رفتار درمانی شناختی" برنامه ریزی شده است و این برنامه ها توسط  بیمه خدمات درمانی وسازمان بهداشت انگلستان تایید شده است.

چگونگی برگزاری جلسات رفتار درمانی شناختی

  • شما معمولا با روان درمانگر  بین 5 تا 20 جلسه ملااقات خواهد داشت. این جلسات میتواند هفتگی, هر دو هفته باشد. هر جلسه بین 30تا 60 دقیقه به طول خواهد انجامید.
  •  در 2-4  جلسه ا ول ،تلاش روان درمانگربراساس این خواهد بود تا بررسی کرده و دریابد که آیا "روان درمانی شناختی " یک روش درمانی مناسب برای شما است. ثانیأ آیا شما  تحمل این درمان را داشته و با آن احساس راحتی میکنید.
  • اگرچه   "رفتار درمانی شناختی"  برروی مشکلات زمان حاضر تکیه میکند اما راون درمانگر از گذشته شما هم سؤالاتی   خواهد پرسید تا بهتربتواندبه شما کمک نماید.
  • شما میتوانید درمورد طول  درمانتان به شکل کوتاه مدت , متوسط و یا طولانی مدت با او مشورت نمائید.
  • شما می توانید معمولأ با روان درمانگرتان  راچع به موضوع مورد بحث برای هر جلسه به یک توافق دو طرفه برسید.

طرز کار "رفتار درمانی شناختی"

*     روان درمانگر به شما کمک می کند تااجزاء مشکل ومعزلی  که موجب عدم تعادل روانی تان گردیده را (مشکل , طرزفکر شما درمورد آن مشکل, احساساتی که در رابطه با آن مشکل تجربه کرده اید, تغییرات و ناراحتیهای جسمانی که تجربه کرده اید و سرانجام برخورد ورفتار شما درمقابل این مشکل چگونه بوده است)  از هم  جدا نموده و آنرا دریک دفترچه یادداشت نمائید.

 

*     این نوع جداسازی به شما کمک کرده تابتوانید با دیدی واقع بینانه تری به مسئله خود بنگرید تا دریابید که آیا شما از روشهای رفتاری سالم و  Helpful  درحل مسائلتان استفاد کرده ویا ناخودآگاهانه از روشهای مضرو غیر سالمUnhelpful  برای ح مشکلالتان بهره می جوئید.

 

*     از این پس روان درمانگرسعی خواهد کرد تا به شما در جهت تغییرات فکری وگزینش رفتارهای سالم ومفید کمک نماید.

*     البته این کاملأ واضح است که  صحبت کردن درمورد هر کاری ساده تر ازانجام دادن آن کاراست.  بنابراین بعداز آنکه شما توانستید دریابید که چه نوع تغییرات فکری ورفتاری برای شما کمک کننده خواهدبود, روان درمانگرتان یک سری تکالیفی را در هر جلسه برایتان تعیین خواهد کرد. این نوع تمرینات به شما کمک میکند تا سریعتر تغییرات لازمه در ذهنتان جایگزین گردند. شما میتوانیدبا تمرینات زیر شروع کنید:

*     جاگزین کردن افکار ناراحت کننده با افکاری مفید که به شما درجلسات  CBT  توصیه شده است.

*     شناخت دقیقتری از رفتارهای مضر خود یافته وبجای این رفتارهای تخریبی از رفتارهای مفید و کمک کننده استتفاده نمائید.

*     در هر جلسه شما راجع به حالات وافکارورفتار هفته گذشته تان با روان درمانگرتان صحبت کرده  واو به شما کمک کرده تا رفتاری سالم تری در قبال مسائل روزمره د ر پیش بگیرید.

 

*     روان درمانگرهرگز شمارا مجبور به انجام کاری نخواهد کرد و ازشما نخواهند خواست تا کارهایی  شما دوست ندارید انجام دهید. قدرت" رفتار درمانی شناختی" در این است که شما می توانید همچنان به تمرین و توسعه مهارت های خود  حتی پس ازپایان جلسات روان درمانی ادامه دهید. این امرمیتواند یک نوع مانع و روش محافظتی برای بروز مشکلات روانی درآینده  باشد. 

 

"رفتار درمانی شناختی"تا چه حد مؤثر است؟

  • این یکی از موثر ترین روشهای درمانی است. بلاخص زمانی  که اضطراب یا افسردگی مشکل اصلی بیمار است.
  • این مؤثرترین روش درمانی برای افسردگی های متوسط و شدید است
  • "رفتار درمانی شناختی " میتواند به اندازه داروهای ضد افسردگی در درمان بسیاری ازافسردگیها مؤثر واقع شود.

چه نوع درمانهای دیگری درروانشناسی موجود است و چگونه میتوان آنها را با هم مقایسه کرد؟

"رفتار درمانی شناختی"در بسیاری از موارد برای روان درمانی مؤثر است. هرچند انواع دیگری ازروان درمانی موجود است . ما دراینجا فقط  رایج ترین آنها را یعنی  اضطراب و افسردگی را مورد بررسی قرار میدهیم.

  • این روش برای همه افراد مفید نیست وبجای آن باید از روشهای دیگر گفتار درمانی استفاده کرد
  • رفتار درمانی شناختی درشرایطی خاص می تواند به اندازۀ  دارورهای ضدافسردگی مؤثر باشد و تأثیر آن در درمان اضطراب بیشتر از داروهای ضد افسردگی می باشد.
  • در مورد افسردگی های شدید ، CBT و داروهای ضد افسردگی با هم استفاده می شوند. هنگامی که فرد افسرده است هرگونه تغییری بسیاردشواروتقریبأ ناممکن خواهد بود. بنابراین بهتر انست که بیمار اول داروی ضد افسردگی دریافت کند وبعد جلسات رفتار درمانی شناختی را برایش شروع کنند
  • داروهای آرامبخش و ضد اضطراب را نباید برای مدت زمان طولانی ا ستفاده کرد چون این دسته از داروها اعتیاد آور هستد.  "رفتار درمانی شناختی"  گزینۀدرمانی بهتری است

مشکلات موجود در مورد رفتار درمانی شناختی

  • CBT یک راه حل درمانی  سریع نمی باشد. درمانگر مانند یک مربی شخصی است که توصیه و تشویق می کند - اما نمی تواند  آن را برای شما انجام دهد
  • گاهی اوقات افسردگی شما میتواند باعث کاهش قدرت تمرکز و انگیزه مورد نیاز برای تغییر شود.

     
  • برای غلبه بر اضطراب ، شما نیاز به مقابله با آن رادارید. این می تواند منجر احساس اضطراب بیشتری برای زمان کوتاه در شما گردد
  • درمانگر خوب جلسات خود را با سرعت و قدرت روانی شما وبا توافق شما تنظیم میکند . بنابراین شما قدرت کنترل درمان خود را میتوانید دردست بگیرد

طول درمان دررفتار درمان شناختی

 طول درمان وابسته به نوع و درجه و شدت بیماری فرد میتواند بین 6 هفته تا 6 ماه باشد.

"رفتار درمانی شناختی" یک روش درمانی پرطرفدار است و درمناطق مختلف کشور یک لیست انتظارطولانی مدت در پیش روی بیمارمیتواند باشد.

اگر علایم باز گردند؟

همیشه خطر بازگشت اضطراب یا افسردگی برا فرد بیمار وجود دارد. اگربیماریتان برگشت شما میتوانید با مهارتهای که درجلسات CBT آموختید راحتتر این معزل جدید راکنترل نمائید.  بنابراین ، این مهم است که مهارتهائی که در CBT آموختید را حتی در زمان بهبودتکرار نمائید. تحقیقات اخیر ثابت کرده اند این روش حتی بهتر از داروهای ضد افسردگی میتوانند برای پشگیری مؤثر باشند.

 رفتار درمانی شناختی چه تأثیری در زندگی من خواهد داشت ؟

افسردگی و اضطراب  از دسته بیماریهای بسیار آزار دهنده وعذاب آورهستند . آنها به طور جدی می تواند بر توانایی فرد در کار کردن و لذت بردن از زندگی تاثیر گذار باشند. CBT بعید است که تأثیری منفی در زندگی شما داشته باشد کاملأبرعکس , CBT به شما کمک کرده تا از بروز افسردگی جلوگیری نمائید.

چگونه می توانم برای این روش درمانی اقدام نمائیم؟

  • با پزشک خانواده خود صحبت نمایید. آنها ممکن است شما را نزد کسانی که این در روش درمانی آموزش دیده اند  ارجاع نمایند. -- بعنوان مثال ، روانشناس ، پرستار ، مددکار اجتماعی و یا روانپزشک
  •  انجمن روان درمانگران انگلستان لیست افرادی که در رشته رفتار درمانی شناختی مدرک معتبر علمی دارند را دراختیار داشته و میتواند در اختیارشما بگذارد.
  • شما البته میتوانید از روش خود- درمانی از طریق مطالعه کتاب ویا کامپیوترکمک بگیرید

چه اتفاقی می افتد اگر من نتوانم به موقع از این روش درمانی استفاده کنم؟

شما میتوانید با پزشک خانواده خود صحبت کرده تا ازروشهای درمانی دیگری برایتان استفاده کنند.   

  • اطلاعات بیشتری در مورد انواع دیگر درمانها و جایگزین های آن مطالعه کنید
  • شما میتوانید از کتابهای موجود در مورد این نوع درمان استفاده کرده و میزان اطلاعات خود را بالا ببرید. این به شما کمک کرده تا در زمان درمان درک صحیح تری از آن داشته باشید.
  • صبر کنید تا ببینید آیا در وضعیت روحی تان بهبودی حاصل میگردد. شما همیشه میتوانید  برای این روش درمانی تقاضا نمائید

10حقیقت کلیدی در مورد "رفتار درمانی شناختی"

  • Change -    تغییر در افکار و اعمال خود
  • Homework -    تمرین مداوم آ نچه یاد گرفته شده
  • Action -    آنچه را که آموختید انجام دهید نه اینکه فقط حرف آنرا بزنید.
  • Need -    سعی کنید مشکلتان را سریعأ شناسائی نمائید.
  • Goals -    به سمت هدف خود مصرانه حرکت کنید.
  • Evidence -    تلاشی مستمر در جهت تحقق این درمان از خود نشان دهید.
  • View -    مسائل راززوایای متفاوت بنگرید.
  • I can do it -    به خود اطمینان داشته باشید.
  • Experience - باورهای خود را تست نمائید.
  • Write it down - از پیشرفتهای خود یاداشت بردارید.

 

ترجمه توسط:

سایت روانشناسی بالینی

روانشناسی بالینی



امروزه روان‌شناسي با همه جنبه‌هاي زندگي انسان در ارتباط است و هر اندازه كه جامعه پيچيده‌تر مي‌شود، روان‌شناسي نيز نقش مهم‌تري در حل مشكل‌ها برعهده مي‌گيرد؛‌ تا جايي كه امروزه با تخصص‌هاي متنوع و متعددي در روان‌شناسي روبه‌رو هستيم: روان‌شناسي مهندسي، روان‌شناسي محيطي، روان‌شناسي قانوني و روان‌شناسي كامپيوتر.
البته در ايران بسياري از حوزه‌هاي روان‌شناسي چندان شناخته‌شده نيستند و حتي تخصص‌هاي معروفي مانند روان‌شناسي باليني يا تربيتي هم جايگاه واقعي خود را ندارند. علتش اين است كه بسياري از موسسات از نقش متخصصان روان‌شناسي در پيشبرد امور اطلاع‌ زيادي ندارند. در اين نوشته قصد داريم به علم روان‌شناسي و شاخه‌هاي مختلف آن و مقايسه روان‌شناسي و روان‌پزشكي بپردازيم.
در تمدن‌هاي اوليه در مصر و خاورميانه تصور مي‌شد كه علت بيماري‌هاي رواني، نيروهاي جادويي است و به همين علت جادوگران به درمان اين افراد بيمار مي‌پرداختند. آنها از مناسك جادويي براي كنترل اين نيروها استفاده مي‌كردند.
در تمدن يونان و روم، توصيف مشكلات رواني با فلسفه در آميخته بود. بقراط، افلاطون و ارسطو نگاهي فلسفي به اين موضوع داشتند و به‌هم‌خوردگي اخلاط چهارگانه را عامل آن مي‌دانستند. در آن زمان مسووليتي در قبال بيماران رواني وجود نداشت و در اغلب موارد اين بيماران را در خانه محبوس مي‌كردند يا آنها را به زنجير مي‌كشيدند.

تاريخچه روان‌پزشكي در ايران
 

در حالي كه در اروپاي قرون وسطي بيماران رواني را مامن شياطين مي‌دانستند و آنها را شكنجه مي‌كردند تا ارواح را از بدنشان خارج كنند، در ايران بخشي از دارالشفاها به اين بيماران اختصاص يافته بود. با ظهور ستارگاني در آسمان پزشكي دوران اسلامي در ايران مانند زكرياي رازي، ابوعلي‌سينا و سيداسماعيل جرجاني، طب ايران به اوج ترقي رسيد و پرچم‌دار جهان پزشكي شد. اين بزرگان بيماري‌هاي رواني را ناشي از اختلال مزاج‌ها و اثر آنها بر مغز مي‌دانستند. ابوعلي سينا از معروف‌ترين دانشمندان مسلمان، در كتاب قانون توضيحات زيادي درباره بيماري‌هاي رواني دارد و مبتلايان را بيمار مي‌خواند.

روان‌شناس يا روان‌پزشك؟ مساله اين است!
 

سوال اساسي كه براي بسياري افراد پيش مي‌آيد، اين است كه روان‌شناسي و روان‌پزشكي چه تفاوتي با يكديگر دارند. اين تفاوت بايد شناخته شود چون عدم شناخت آن، بعضي‌ها را به بيراهه مي‌كشاند. حتي بسياري از افراد تحصيل‌كرده هم به طور دقيق از اين اختلاف آگاه نيستند و در بسياري از برنامه‌هاي راديو و تلويزيون هم اين 2 به اشتباه به جاي همديگر به كار مي‌روند.
واقعيت اين است که روان‌شناسي يک شاخه علمي از علوم انساني است كه هدفش مطالعه رفتار انسان است. به عبارت بهتر، روان‌شناسي مطالعه رفتار و فرآيندهاي ذهني است. عمر اين رشته نسبتا كوتاه است (كمي بيش از يك قرن) اما رشد بسيار چشم‌گيري داشته است؛ به حدي كه بيش از 20 رشته تخصصي را شامل مي‌شود. بعضي از رشته‌هاي آن شامل روان‌شناسي كودك، روان‌شناسي مديريت، روان‌شناسي باليني، روان‌شناسي كودكان استثنايي، روان‌شناسي ورزش، روان‌شناسي تربيتي، روان‌شناسي صنعتي، روان‌شناسي سالمندي و... است كه البته بسياري از اين رشته‌ها در كشور ما چندان شناخته‌شده نيستند. اما بعضي از آنها مانند روان‌شناسي باليني را بيشتر مردم مي‌شناسند.
روان‌‌شناسي باليني را امروزه علم بهزيستي مي‌خوانند. چون در اين حوزه به انسان آموزش مي‌دهند كه چگونه فرض‌هاي غلط را در ذهن خود تصحيح کند و زندگي خوب و راحتي داشته باشد. در اصل در اين روش علت بيماري رواني ريشه‌يابي مي‌شود و با روش‌هاي مختلف مانند رفتاردرماني بيمار را معالجه مي‌كنند. علاوه بر اين روان‌شناس، گاهي كار مشاوره هم انجام مي‌دهد.
بررسي رشته‌هاي گوناگون در حوزه روان‌شناسي مشخص مي‌كند كه روان‌شناسي فقط مطالعه رفتارهاي غيرعادي يا مرضي نيست. نقش روان‌شناس معمولا درمان بيماري‌هايي است كه بيمار از آن رنج مي‌برد و خودش از آن آگاه است و به دنبال درمان آن مي‌گردد؛ مانند وسواس، افسردگي و اضطراب. كلمه روان‌شناسي نبايد جنون را به ذهن بياورد. حتي بيماري‌هايي كه در روان‌شناسي باليني قابل درمان هستند، شامل بيماري‌هاي شديد رواني مانند روان‌پريشي يا سايكوز يا جنون نمي‌شوند و روان‌شناسي نقش چنداني در درمان اين اختلالات ايفا نمي‌كند. براي درمان چنين بيماري‌هايي مي‌توان از رويكردهاي متفاوتي استفاده كرد مانند روانكاوي، شناخت درماني و رفتاردرماني.
در بيماري‌هاي شديد رواني (مانند سايكوز) بيمار معمولا بيماري خود را قبول ندارد و نسبت به درمان مقاومت نشان مي‌دهد. بيماري‌هايي مانند اسكيزوفرني، مانيا (شيدايي) و سايكوز از جمله بيماري‌هاي شديد رواني و همراه با توهم و رفتارهاي غيرعادي هستند. چنين بيماراني به طور اختصاصي توسط روان‌پزشك درمان مي‌شوند؛ نه روان‌شناس. روان‌پزشك فردي است كه در رشته پزشكي تحصيل كرده و بعد از اتمام دوره پزشكي عمومي، دوره تخصصي خود را در رشته روان‌پزشكي يا اعصاب و روان گذرانده است. چنين پزشكي براي درمان بسياري از بيماري‌ها ملزم به تجويز دارو است. البته احتمال دارد كه بسته به نوع بيماري، از رفتار درماني، روان‌درماني يا الكتروشوك هم استفاده كند.
در بعضي موارد، براي درمان بعضي بيماران مانند بيماران افسرده يا وسواسي، نياز است كه روان‌شناس باليني در كنار روان‌پزشك با هم به درمان بيماري بپردازند. نكته مهم اين است كه روان‌شناسان اصلا مجاز به تجويز دارو نيستند.

روانکاوي يعني چه؟
 

روانكاوي يكي از رويكردهاي علم روان‌شناسي است كه توسط «فرويد» پايه‌گذاري شد. شناخت او از ذهن بر پايه روش‌هاي تفسيري و درون‌گرايي است. تئوري‌هاي او بسيار مشهور شدند و دليل آن احتمالا درگير بودن تئوري‌هاي او با موضوعاتي مانند جنسيت و سركوب است. در آن زمان، اين مسايل از موضوعات ممنوعه به حساب مي‌آمدند. امروزه تئوري‌هاي فرويد چندان مورد توجه نيستند اما همين تئوري‌ها در تبديل علم روان‌شناسي به يك موضوع باليني بسيار تاثيرگذار بودند. روانكاو، در واقع، يک روان‌شناس است كه براي درمان بيمار خود از رويكرد روانكاوي استفاده مي‌كند. در روانكاوي، فرض بر اين است كه ريشه بيماري‌هايي مانند اضطراب و افسردگي در تجربيات دوران كودكي نهفته است كه به صورت ناخودآگاه درآمده‌اند. روانكاوان با اعتقاد به اينكه بيشتر رفتارهاي انسان از روي ناخودآگاهي است با روش‌هايي سعي در شناسايي اين عوامل دارند تا با شناساندن آنها به بيمار، ناراحتي‌ها را رفع كنند.
نظر روان‌پزشك/ دكتر محمدرضا خدايي، روان‌پزشك

ما همه در يک تيم هستيم
 

رواج مشكل‌هاي عاطفي و اقتصادي مانند بيكاري و بسياري مسايل ديگر در زندگي امروز، باعث شده كه افراد در بعضي مواقع نتوانند بر اين مسايل غلبه كنند و در نتيجه دچار تعارض و ناكامي شوند. اين فشارهاي رواني مي‌تواند سلامت جسم و روان را تهديد كند.
از آنجا كه بسياري بيماري‌هاي جسمي تحت‌تاثير عوامل رواني بروز مي‌كنند، لازم است مردم در هر طبقه اجتماعي و اقتصادي‌اي كه هستند براي حل اين مشكل‌ها، قبل از اينكه شدت يابند و سبب بيماري شوند، با كارشناسان فن مشورت كنند. همه اعضاي تيم بهداشت روان، درصدد ارتقاي سطح بهداشت روان افراد و توانمندسازي آنها مانند يك زنجيره به هم پيوسته هستند و هر گروهي با شرح وظايفي مشخص اين هدف مشترك را دنبال مي‌كنند. روان‌پزشك، روان‌شناس، مددكار، روان پرستار و كار درمان جداي از هم نيستند بلكه اعضاي اين تيم‌اند. تلاش‌هاي زيادي كه در سال‌هاي اخير براي انگ‌زدايي از بيماران رواني صورت گرفته باعث شده امروزه مردم بدون ترس از نگاه ديگران داوطلب مراجعه به مراكز مختلف مشاوره و روان‌پزشكي شوند اما مساله ديگري كه مطرح مي‌شود اين است كه بسياري از مردم با شرح وظايف هر يك از اين گروه‌ها آشنايي نشدارند و بنابراين نمي‌دانند چه زماني بايد به روان‌پزشك مراجعه كنند يا از روان‌شناس و ديگر اعضاي گروه تيم درماني بهره بگيرند. روان‌پزشك، فردي است كه پس از اتمام دوره پزشكي، مانند هر پزشك ديگر كه براي تخصص خاصي امتحان مي‌دهد و چشم‌پزشكي، جراحي يا ديگر تخصص‌ها را برمي‌گزيند، با انتخاب تخصص اعصاب و روان يا همان روان‌پزشكي مي‌تواند بسته به نيازي كه فرد مراجعه‌كننده دارد از روش‌هاي دارودرماني، روان‌درماني، گروه‌درماني، رفتاردرماني و... براي او استفاده كند. پس، از آنجا كه روان‌پزشك تاثير متقابل بيماري‌هاي جسمي و بيماري‌هاي رواني را مي‌شناسد حتي مي‌تواند در تشخيص بيماري‌هاي جسمي كه موجب بروز انواع اختلال‌هاي رواني مي‌شود به افراد كمك كند. شما هرگاه دچار تغييرهاي خلق و هيجانات شده باشيد، هر گاه اضطراب و افسردگي پيدا كنيد و اين تغييرات عملكرد زندگي شما را مختل كند و در كار و شغل و روابط بين فردي‌تان اثر بگذارد، مي‌توانيد از روان‌پزشك كمك بگيريد. همان‌طور كه اشاره شد، چون روان‌پزشك ديد جامعه‌نگري به شما دارد، از نظر جسمي و رواني ارزيابي‌تان مي‌كند و در كنار اين مشاوره‌ها و بررسي‌ها، تشخيص و درمان را انجام مي‌دهد. گاهي اوقات، شما بيماري يا اختلالي نداريد اما لازم داريد در مورد برخي مسايل مثل تحصيل، مشكلات تربيتي كودك، ازدواج و... در وضعيت عادي و سلامت، آموزش‌هايي ببينيد. در اينجا روان‌شناس كه از اركان مهم بهداشت روان است، مي‌تواند در پيشگيري از بروز مشكل و بيماريابي به شما كمك كند. چگونگي تنظيم رفتارها و حفظ هماهنگي و تعادل با محيط، بر عهده روان‌شناس است. لازم است بدانيد در بحث بيماري‌ها و درمان اختلال‌هاي رواني، روان‌پزشك به عنوان سرپرست اين تيم تلقي مي‌شود.

روانشناسی بالینی



آیا می دانید تفاوت های بسیار زیاد و جالبی در عملکرد روان شناسی زنان و مردان وجود دارد؟ اما در چه تفکراتی؟
 
1- نـه تـنـها سـاخـتـار مغز زنان و مردان با یکدیگر متفاوت می باشد، بلکه مـردان و زنان از مغزشان بطـرز مــتفاوتی استفاده میکنند. در مغز زنان اتصالات و ارتباطات بیشتری بین دو نیمکره چپ و راست وجود داشـته کـه بـه آنــها این توانایی را می دهد تا از مهارت گفتاری بهتری نسبت به مردان برخوردار باشند.

از طرف دیگر در مردان ارتبـاط کمتری بین دو نیمکره مغزشان وجود داشته و به آنها این قابلیت را میدهد تا دارای مهارت بیشتری در استدلالهای انتزاعی و هوش دیداری-فضایی باشند.

2- بیشتر عادات مردان و زنان را می توان توسط نقش آنها در روند تکامل توضیح داد. بـا وجود آنکه شرایط زندگی تغییر کرده باز هم زنان و مردان تمایل دارند از برنامه بیولوژیکی خـود پیـروی کننـد.

مـردان قـادر هستـند تــا مسیر حرکت خود را بخاطر بسپارند. زیـرا در گذشته مردان می بـایـست شـکـار خـود را ردیـابـی کـرده و آن را گـرفتــه و بـه خـانــه باز میگرداندند در حالی که زنان دارای دید محیطی بهتری میباشند که بـه آنـها کمک میـکند اتفاقات پیرامون مـنـزل خـود را زیـر نـظـر گـرفـتـه و خـطـر در حـال نـزدیـک شدن به خانه را شنـاسایی کنند.

مـغز مــردان برای شکار کردن برنامه ریزی شده که حـوزه دید محدود و بـاریـک آنـها را توجـیـه مـی کند امـا مـغـز زنـان قـادر اسـت دامـنـه اطـلاعات وسیـعتری را رمزگشایی کند.
 
۳- مـردان صداهای گوشخراش، دست دادن محکم و رنگ قرمز را ترجیح میدهند. مـردان در حل مسائل فنی بهتر می باشند. زنان دارای گوش تیزتری میباشند و هنـگام صحبت کردن از واژه های بیشتری استفاده می کنند و در تکمـیل و اتـمام وظـایف بطور مستقل بهتر از مردان می باشند.
 
۴- هنگامی که مردان وارد اطاق می شوند بدنبال راه خروج میگردند، خـطـر احـتمالی را برآورد کرده و راههای گریز را می سنجد. در حالیکه زنان به چهره میهمانان توجه میکنند تا پـی ببرند که میـهمانـان چه کسانی بوده و چه احساسی دارند. مردان قادر میباشند تا اطلاعات را طبقه بندی کرده و در مغزشان ذخیره کنند. زنـان تمایل دارند تا اطلاعات را بارها و بارها در مغزشان مرور کنند. هنگامی که زنان مشکلاتشان را بـا مـردان در میان می گذارند دنبال راه حل نمیگردند آنها تنها نیاز دارند تا فردی به حرفهایشان گوش دهد.

تفاوت های روانشناسی

۱- مردان موقعیتها و اوضاع را بطور کلی درک میکنند و تفکر کلی و جـامع دارند در حالی که زنان موضعی می اندیشند و بروی جزئیات و نکات ظریف تمرکز می کنند.
 
۲- مردان سازنده و خلاق می باشند. آنـهـا ریسک پذیـر بـوده و بـدنبال تجربه های جدید می باشند در حالی که زنان با ارزشترین اطلاعات را برگزیده و آن را به نسل بـعد انتقال می دهند.

۳- مردان در تفکرات و اعمالشان استقلال دارند در حالی که زنـان تـمـایل دارند از عقاید پیشنهادی دیگران پیروی کنند.
 
۴- ارزیابی زنان از خودشان در سطح پایینتری از مردان می بـاشد. زنـان تـمایل دارند از خودشان انتقاد کنند در حالی که مردان بیشتر از عملکرد خودشان رضایت دارند.

۵- مردان و زنان دارای معیارهای متفاتی برای رضایتمندی در زندگی می باشند. مردان برای شغل مناسب و موفقیت در کارها و زنان به خانواده و فرزندان ارزش قائل میباشند.
 
۶- مردان نیاز مبرمی دارند تـا بـه اهـدافشـان جـامـه عـمـل بـپـوشانـند اما زنان رابطه با دیگران را در درجه نخست اهمیت قرار می دهند.
 
۷- مردان دو برابر زنان بیمار می شوند البته زنان نیـز بـیشتر بـه سـلامتـی خود اهمیت میدهند.

۸- زنان درد و کار یکنواخت را بهتر از مردان تحمل می کنند.

۹- بر خلاف تصور عام مردان بیـشتر از زنـان حـرف زده و بیشـتر سـخنــان دیگران را قطع میکنند.

۱۰- مردان و زنان دارای حس حسادت یکسان بوده اما مردان بهتر میتـوانند این حس را پنهان سازند

روانشناسی بالینی



تعریف روانشناسی رشد


1- روان‌شناسی رشد چیست؟ 


روان‌شناسی رشد، شاخه‌ای از روان‌شناسی است که به مطالعه چگونگی رشد و تغییر افراد در طول زندگیشان می‌پردازد. روان‌شناسان رشد نه تنها به مطالعه تغییرات جسمی و فیزیکی در فرایند رشد افراد می‌پردازند بلکه رشد اجتماعی، هیجانی و شناختی افراد در طول زندگیشان را نیز در نظر می‌گیرند. قبل از بحث بیشتر در این مورد، بهتر است به تعریف دقیق «رشد» بپردازیم.

2- رشد چیست؟ 


این واژه، رشد انسان در طول زندگی، از شکل‌گیری نطفه تا مرگ، را توصیف می‌کند. مطالعه علمی رشد انسان، به دنبال درک و تشریح چگونگی و چرائی تغییراتی است که افراد در طول زندگیشان می‌کنند. این مطالعه، تمام جنبه‌های رشد انسان، شامل رشد جسمی، هیجانی، ذهنی، اجتماعی، ادراکی و شخصیتی را در برمی‌گیرد. 
مطالعه علمی رشد، نه تنها برای روان‌شناسی بلکه برای جامعه‌شناسی، آموزش و بهداشت نیز اهمیت دارد. منظور از رشد، تنها جنبه‌های جسمی و فیزیولوژیکی آن نیست بلکه جنبه‌های شناختی و اجتماعی مرتبط با آن نیز می‌باشد. 
مطالعه رشد انسان برای تعدادی از رشته‌ها از جمله زیست‌شناسی، انسان‌شناسی، آموزش، تاریخ و روان‌شناسی اهمیت دارد. البته ازهمه مهم‌تر، کاربردهای عملی مطالعه رشد انسان است. با درک بهتر این که افراد چرا و چگونه رشد و تغییر می‌کنند، می‌توان این دانش را برای کمک به آن‌ها در زمینه‌ به کارگیری تمام توانائی‌های بالقوه‌شان در زندگی، به کار بست.

3- مطالعه رشد چگونه صورت می‌گیرد؟ 


روان‌شناسان رشد، روش‌ها و فنون متفاوتی را برای مطالعه رشد انسان به کار می‌گیرند. پژوهشگران از روش‌های علمی برای جمع‌آوری و تحلیل سامانمند اطلاعاتی که قابل نتیجه‌گیری باشند، بهره می‌گیرند. روش علمی،فرایندی است که از رویه‌ها و اصول مشخصی برای یافتن پاسخ سوالات استفاده می‌کند.

چهار مرحله اصلی در یک روش علمی وجود دارد:

  • پاسخگویی به یک سوال

  • ایجاد یک فرضیه

  • آزمودن فرضیه

  • نتیجه‌گیری

پژوهش‌های روان‌شناسی در زمینه رشد نیز از روش‌های مختلفی از جمله آزمایش، مطالعات طولی (پژوهشی که با پیگیری آزمودنی برای دوره‌های طولانی انجام می‌گیرد)، مطالعات مقطعی(پژوهشی که در آن گروهی را در زمانی خاص تحت بررسی قرار می‌دهد)، مطالعات همبستگی و مطالعات موردی، استفاده می‌کنند. 
پس از آن که نوع پژوهش تعیین گردید، مرحله بعد تعیین چگونگی جمع‌آوری اطلاعات است. در روان‌شناسی رشد از روش‌های مختلفی استفاده می‌شود که هر یک نقاط قوت و ضعف خاص خود را دارند. برخی از رویکردهای متداول عبارتند از:

  • مشاهده. دو نوع متفاوت از مشاهده وجود دارد. نخست، مشاهده موضوع مورد نظر در محیط آزمایشگاهی و دیگر، مشاهده در محیط طبیعی. فایده مشاهده در محیط آزمایشگاهی این است که شرایط توسط آزمایش قابل کنترل هستند امّا عیبش این است که شرایط ممکن است غیرطبیعی باشند و فرد از تحت مطالعه بودن آگاه است. مشاهده طبیعی به پژوهشگر امکان می‌دهد تابه مطالعه در شرایط طبیعی و واقعی بپردازد. فایده این روش این است که پژوهشگر می‌تواند رفتارها را آن گونه که واقعاً در شرایط طبیعی اتفاق می‌افتند مشاهده کند امّا عیبش این است که پژوهشگر ممکن است نتواند متغیرهای خارجی موثر بر رفتار را کنترل کند.

  • مطالعه موردی. یک مطالعه موردی، تحلیل عمیق یک فرد خاص است. با وجودی که این روش پژوهشی اطلاعات جامعی درباره یک فرد خاص فراهم می‌سازد، امّا تعمیم نتایج به دست آمده بر روی گروه‌های بزرگتر غالباً مشکل است. به این دلیل، از مطالعات موردی غالباً در پژوهش‌های بالینی یا در مواردی که جنبه‌های خاص زندگی فرد مورد مطالعه قابل تکثیر یا بازتولید نباشد، استفاده می‌شود.

  • پرسشنامه. این روش راه ساده و سریعی را برای جمع‌آوری حجم زیادی از اطلاعات در اختیار پژوهشگر قرار می‌دهد. یکی از نقاط ضعف این روش این است که تنوع، خلاقیت و فردیت پاسخ‌ها را کاهش می‌دهد. در مواردی که فرد مورد مطالعه قادر به پر کردن پرسشنامه نباشد، مثلاً کودک خردسال، سوالات از طریق مصاحبه پرسیده می‌شود.

  • آزمایش. آزمایش مستلزم دستکاری و اندازه‌گیری متغیرهاست. این روش پژوهشی، علمی‌ترین روش است اما در صورتی که متغیرهای مورد نظر، مفاهیم انتزاعی یا درونی باشند، به کارگیری آن دشوار است. مشکل دیگر این است که برخی متغیرهای مورد نظر به دلایل اخلاقی، قابل مطالعه در خلال آزمایش نیستند. به عنوان مثال، می‌توان به پژوهش بر روی اثرات تنبیه شدید کودکان در رشد آن‌ها اشاره کرد.

4- پرسش‌های اصلی در روان‌شناسی رشد چیست؟ 


چند بحث و موضوع مهم در طول تاریخچه روان‌شناسی رشد وجود داشته است. بعضی از پرسش‌های اصلی که از سوی روان‌شناسان و پژوهشگران مطرح گردیده، حول محور اهمیت نسبی وراثت در مقابل محیط، فرایندی که رشد از طریق آن صورت می‌گیرد و اهمیت کلّی آزمایش‌های اولیه در مقابل رویدادهای بعدی، بوده است. 
یک موضوع کلاسیک در پژوهش‌های رشد کودکان، «طبیعت در برابر وراثت» است. آیا وراثت نقش عمده‌تری در رشد کودک دارد یا محیط؟ امروزه، اغلب روان‌شناسان تشخیص داده‌اند که هر دو عنصر، نقشی اساسی دارند امّا بحث همچنان بر سر موضوعات دیگری چون استعداد تحصیلی یا گرایش‌های جنسی ادامه دارد.

روانشناسی بالینی



تصور کنید در بیابان خشک و بی پایانی در حال راه رفتن هستید خسته،گرسنه،تشنه،پس از 5 ساعت پیاده روی......ناگهان ساختمان مجلل و با شکوهی در جلوی شما ظاهر می‌شود.

1.ساختمانی که جلوی شما ظاهر شده است چیست؟

الف-یک قصر    ب- یک موزه    ج-یک هتل    د-یک بنای مذهبی (مسجد-کلیسا-......)

2.شما از چه طریقی وارد ساختمان می‌شوید؟

الف-پنجره    ب- در        ج- بالکن         د- تونل زیر زمینی

 وقتی وارد ساختمان شدید آن را بسیار مجلل و باشکوه می یابید......ناگهان صدای در زدن می‌شنوید...در را باز می‌کنید و کسی را می‌بینید که واقعاً می‌خواستید با او باشید.

3.آن شخص کیست؟

به گشتن ادامه می‌دهید...پلکانی را می‌بینید که به طبقه بالا می‌رود.
 4.مارپیچی است یا مستقیم؟

از پلکان بالا می‌رویم تعداد پله ها را می‌شمارید.

5.چند پله بود؟(هر عددی از یک تا بی نهایت)

بعد وارد اتاقی می‌شوید..........

6.دلتان می‌خواهد این اتاق چقدر بزرگ باشد؟

الف-به اندازه یک آکواریوم 

ب-به اندازه یک اتاق معمولی  

ج-به اندازه یک جنگل 

 د-به اندازه  اقیانوس آرام

7.دلتان می‌خواهد رنگ دیوار اتاق چه باشد؟

الف-قرمز    ب-سیاه و سفید      ج- ارغوانی      د-زرد یا پرتقالی      و-رنگ های رنگین کمان

یک میز جلوی شما ظاهر می‌شود...

8.آیا گرد- مربع- مثلث یا بدون شکل خاصی است؟

و ظرفی با 5 میوه روی آن قرار دارد: گیلاس- سیب- کیوی- طالبی-هندوانه

9.یک میوه را انتخاب کنید.......

میوه ای که انتخاب کرده اید شما را به یاد این شخص می‌اندازد...

10.نام او را بنویسید.

11.شما میوه را برمی‌دارید و.........

الف-بلافاصله آن را می‌خورید.

ب- قسمت کرم خورده را می‌ برید و قسمت سالمش را می‌خورید.

ج-آن را می‌برید و داخلش را می‌بینید که کرم خورده است و....بعد به خوردنش ادامه می‌دهید

د-اگر کرم خورده باشد تمامش را دور می‌اندازید

از آن ساختمان خارج می‌شوید و 5 حیوان را می‌بینید.موش- آهو- اسب- دلفین- فیل

12.این حیوانت را به ترتیب اولویت که برایتان دارند رده بندی کنید..

جواب:

1.نشان دهنده چیزی است که شما بیشتر از بقیه چیزها دنبال آن هستید.

قصر:ثروت           موزه:حرفه و شغل                    هتل:خانه و عشق   

مکان مذهبی:اعتقادات یا زمینه رشد روحی و روانی شماست

2.نشان دهنده نوع زندگی  است که به دنبال آن هستید.

پنجره:زندگی سرشار از رویدادهای پیش بینی نشده و شگفت انگیز

در:زندگی آرام و امن

بالکن:زندگی مسالمت جویانه و عاشقانه

تونل زیر زمینی:زندگی خطرناک ولی معنی دار پر از تجربه های متفاوت

3.فردی که پشت در می‌بینید همان کسی است که شما در رویارویی با مشکلات زندگی می‌توانید کاملاً به او اعتماد کنید.

4.پلکان نشانه زندگی عشقی شماست پیچ در پیچ ولی زیبا - مستقیم معمولی ولی خسته کننده

5.تعدا پله ها:تعداد تلاشهایی که شما امیدوارید برای برقراری رابطه تان به عمل آورید.

6.اندازه اتاق:میزان ماجراجویی هر چه کوچک باشد یعنی شما آدم محافظه کاری هستید

7.رنگ اتاق شخصیت شماست:

قرمز:احساساتی و پر شور      سیاه و سفید:منطقی       ارغوانی:ماجراجو

 زرد و پرتقالی:شادمان و سرحال     رنگین کمان:شما در مورد این که واقعاً چه هستید شک دارید

8.شکل میز:زاویه دید شما را نسبت به چیزها یا موقعیت ها نشان می دهد.

مربع:ثابت و منصفانه

گرد:شما می‌خواهید چیزها را از دیدگاه و نقطه نظر بسیاری افراد دیگر ببینید

مثلث:شما می‌خواهید مبتکر و اصلی باشید

بی شکل:شما آدم بی اراده ای هستید و همیشه طفره می‌روید

9.میوه ها نشانگر این هستند که شما به دنبال چه نوع دوستانی می گردید میوه های بزرگتر نشانگر این هستند که نمود فیزیکی و ظاهری برای شما بیشتر اهمیت دارد و میوه های کوچکتر به معنی این هستند که شخصیت افراد برای شما مهم است.

10.این شخص نشانگر نوع دوستانی است که شما به دنبال او هستید.

11.چگونگی خوردن میوه نشانگر این است که شما چگونه با دیگران رفتار می‌کنید.

الف:یعنی شما کینه ای از دیگران به دل نمی‌گیرید

ب:یعنی شما فقط نکات مثبت دوستانتان را می‌پذیرید و از پذیرفتن نکات منفی آنها سرباز می زنید

ج:خوردن آن علیرغم کرم خوردگی یعنی نقاط قوت و ضعف دیگران را می پذیرید

د:دور انداختن یعنی شما آدم بی رحمی هستید.

12. 5 حیوان:

دلفین:شغل و حرفه               فیل:خانواده

اسب:عشق                       موش:انتظار و احترام

آهو: دوستان شما و چیزهایی که به آن توجه دارید است.

 

 

تست بسیار ساده روانشناسی شخصیت حتما امتحان کنید...با تشکر

روانشناسی بالینی



DEPRESSION

 

 مه ما گاهی دچار حالت ناامیدی و افسردگی می‌شویم. مثلاً وقتی روابط ما با دیگران از هم پاشیده می‌شود. ممکن است شوکه شویم، گریه کنیم، غذا نخوریم، عصبانی شویم، خوب نخوابیم و بدخلق و مضطرب شویم.

این حالت معمولاً پس از چند روز برطرف می‌شود و شخص به زندگی طبیعی باز می‌گردد. اما آنچه پزشکان آن را افسردگی می‌نامند، حالت افسردگی به این شکل نیست. بلکه این اصطلاح برای تعریف بیماری شدیدتری به کار می‌رود که حداقل چند روز طول می‌کشد و بر جسم و روح اثر می‌گذارد. این بیماری ممکن است بی هیچ دلیلی بروز کند و زندگی فرد را تهدید کند. هیچ وقت وجود یک علامت تک نشانگر وجود افسردگی و یا به قول معروف افسردگی بالینی در فرد نیست. بسیاری از علایم شبیه یکدیگرند، اما وقتی فرد به افسردگی مبتلا می‌شود این علائم شدیدتر می‌گردند و مدت بیشتری ادامه می‌یابند. اگر حالت ناامیدی و افسردگی بر تمام ابعاد زندگی شما تاثیر بگذارد، 2 یا چند هفته ادامه یابد و یا به حدی برسد که به فکر خودکشی بیفتید، کار صحیح آن است که از دیگران یاری بطلبید

 

به خاطر داشته باشید که افسردگی یک بیماری است که می‌توان آن را با موفقیت درمان کرد و به موقع بهبود خواهد یافت.

 

علایم افسردگی

هر چند افسردگی یک اختلال خلفی دانسته می‌شود اما در واقع از مجموع 4 علامت مختلف تشکیل شده است. علاوه بر علایم هیجانی (خلقی)، علایم شناختی، انگیزشی و جسمانی وجود دارد. لازم نیست فرد به همه این علایم دچار شود تا بتوان او را افسرده دانست. اما هر چه بیشتر دچار این علایم شده باشد و هر چه شدت این علایم بیشتر باشد با اطمینان بیشتری می‌توان نظر داد که دچار افسردگی است.

 

1- علایم جسمی: 1-تغییر اشتها (افزایش یا کاهش اشتها)،2- آشفتگی در خواب (بدخوابی، به سختی به خواب می‌روند، زودتر از موقع بیدار می‌شوند یا زیاد می‌خوابند) 3- خستگی 4- یبوست 5- بی میلی جنسی 6- نا منظم شدن عادت ماهانه 7- کم تحرکی روحی و جسمی. از آنجا که افکار شخص افسرده معطوف به درون هستند تا به وقایع خارجی، بیمار ممکن است دردها و رنج‌های خود را بیش از حد بداند و نگران سلامتی‌اش باشد.

 

2- علایم شناختی: علایم شناختی بیشتر شامل افکار منفی است. افراد افسرده اعتماد به نفس اندکی دارند، احساس بی کفایتی کرده و برای شکسته‌ای‌شان خود را تحقیر می‌کنند. آن‌ها از آینده نا امید بوده و به انجام کاری برای بهبود زندگی‌شان بدبین هستند. تفکر افراد افسرده باعث می‌شود که انسان جهان را با دیدی منفی بنگرد.

 

سه عامل سازنده تفکر افسرده کننده عبارت است از:

افکارمنفی، مانند اینکه «من در کارم موفق نیستم».

انتظارات زیاد و غیر منطقی از خود، مانند من زمانی خوشبخت هستم که همه مرا دوست بدارند و مرا در شغلم موفق بدانند.

 

افکار غلط مانند: الف نتیجه گیری‌های سریع و کلی ب توجه به جزییات منفی در یک موقعیت و چشم پوشی از موارد مثبت پ اعتقاد بر اینکه مقصر هر کار غلطی خود شخص است دتنیچه گیری منفی.

 

3- علایم هیجانی: غمگینی و دل‌مردگی برجسته‌ترین علامت هیجانی در افسردگی است. شخص افسرده ناامید و غمگین است. اغلب گریه و زاری می‌کند و ممکن است به فکر خودکشی بیفتد. از دست دادن لذت یا خوشنودی از زندگی نیز به همین اندازه برای وی شایع است. فعالیت‌هایی که قبلاً موجب رضایت او می‌شد اکنون کسل کننده و غیر لذت بخش می‌شود. شخص افسرده به تدریج به سرگرمی‌ها، تفریحات و فعالیت‌های خانوادگی بی علاقه می‌شود. بیشتر بیماران افسرده شکایت می‌کنند که دیگر از علایق قبلی شان لذت نمی‌برند و بسیاری از عدم عطوفت به دیگران می‌گویند.

 

4- علایم انگیزشی: انگیزش در افسردگی رو به نزول است. فرد افسرده به منفعل بودن گرایش بیشتری دارد و برای شروع فعالیت‌ها با مشکل روبه رو است.

 

انواع افسردگی

1- افسردگی خفیف: در افسردگی خفیف خلق پایین ممکن است ایجاد شود و بعد از مدتی از بین برود. این بیماری اغلب بعد از یک واقعه استرس زا بروز می‌کند. شخص ممکن است غیر از احساس خلق پایین، احساس اضطراب و نگرانی هم داشته باشد. تغییر در نحوه زندگی، اغلب تمام آن چیزی است که برای درمان این نوع افسردگی لازم است.

 

2- افسردگی متوسط: در افسردگی متوسط خلق پایین طول کشیده و باقی می‌ماند و شخص دچار علایم جسمی نیز می‌گردد. گرچه این علایم از فردی به فرد دیگر فرق می‌کند.

 

در چنین مواردی، فقط تغییر در نحوه زندگی به ندرت باعث بهبودی می‌شود و نیاز به درمان دارویی هم وجود دارد.

 

3- افسردگی شدید: افسردگی شدید یک بیماری تهدید کننده زندگی می‌باشد که دارای علایم شدیدی می‌باشد. بیمار دچار علایم و مشکلات جسمی، هذیان‌ها و توهمات شده و مراجعه به پزشک در اولین فرصت از اهمیت زیادی برخوردار است.

 

عوامل بروز افسردگی

1- ژن‌ها

2- ویژگی‌های شخصیتی.

3- محیط خانوادگی.

4- الگوهای فکری.

5- فشار روحی و حوادث زندگی.

6- بیماری جسمی.

7- جنسیت.

 

راه‌های غلبه بر افسردگی

اگر دچار افسردگی شده اید، خودتان متوجه احساس ناامیدی و استیصال که ناگهان بروز کرده می شوید. در این وضعیت بهتر است برای درمان به پزشک مراجعه کنید. اما در این بین خودتان نیز می توانید با به کار گیری عادت های صحیح و تغییر در شیوه و سبک زندگی اقدامات مفیدی برای بهبود وضعیت داشته باشید.

 

افسردگی و راههای غلبه بر آن توصیه‌هایی که به شما کمک می‌کند حالتان بهتر شود.

 

1- سعی کنید هر روز سر ساعت خاصی از خواب بیدار شوید، حتی اگر دلتان نخواهد، به محض بیدار شدن از رختخواب بیرون بیایید.

 

2- از نرمش و ورزش غفلت نکنید: هر کاری که شامل فعالیت و تحرک جسمی باشد، حالتان را بهتر خواهد کرد. اگر هنگام پیاده روی افکار منفی به شما هجوم آورد به ورزش دیگری بپردازید. نرمش و ورزش‌های موسوم به ایروبیک (ورزش‌های هوازی) و شنا بسیار مفید می‌باشند. تمرینات بدنی منظم قوی‌ترین عامل طبیعی است که می‌تواند افسردگی را برطرف سازد. ثابت شده است که تمرینات منظم موجب افزایش میزان ماده‌ای به نام اندروفین در مغز می‌شود. ماده‌ای قوی که به طور طبیعی باعث تقویت و بهتر شدن روحیه فرد می‌گردد. نگرانی و اضطراب را کاهش می‌دهد.

 

خواب را تنظیم می‌کند و به شما آرامش می‌بخشد. موجب فعالیت ذهنی مثبت می‌شود. احساسات فروخورده و سرکوب شده و انباشته شده را آزاد می‌سازد. افسردگی خفیف را درمان می‌کند. نگرش فکری و عزت نفس را بهبود می‌بخشد. عملکرد قلب را تقویت می‌کند. فشار خون را پایین می‌آورد. عمل انتقال اکسیژن به سراسر بدن را بهبود می‌بخشد. از پوکی استخوان جلوگیری می‌کند. موجب کنترل قند خون می‌شود.

 

اگر تمرینات بدنی انجام نمی‌دهید و بالاتر از 40 سال سن دارید یا مبتلا به بیماری خاصی هستید قبل از شروع تمرینات بدنی به یک پزشک متخصص مراجعه کرده و مطمئن شوید که از تندرستی کامل برخوردارید و انجام تمرینات بدنی به رایتان زیان بخش نخواهد بود.

 

3- اعتقادات مذهبی خود را تقویت کنید و به خدا توکل کنید. همچنین در مراسم مذهبی و فعالیت‌های اجتماعی شرکت کنید.

 

4- وظایف یا کارهای دشوار و بزرگ را به قسمت‌های کوچک تقسیم کنید. الویت بندی کنید و آنچه را می‌توانید انجام دهید.

 

5- اهداف واقع بینانه ای داشته باشید. اهداف سخت و مشکل برای خود تعیین نکنید و مسئولیت بیش از حد را به دوش نگیرید. از خود انتظار زیادی نداشته باشید. هر روز یک هدف کوچک برای خود تعیین کنید و سعی کنید به آن برسید. به یاد داشته باشید اگر افسردگی انرژی و انگیزه ما را کاهش می‌دهد، انجام حتی یک کار کوچک در روز به شما کمک می‌کند احساس بهتری راجع به خود داشته باشید. اهداف خود را با عباراتی مثبت بیان کرده و در عبارات خود از کلمه منفی استفاده نکنید. به جای اینکه بگویید من دیگر قند، شیرینی، بستنی و سایر خوراکی‌های چاق کننده را نخواهم خورد بهتر است بگویید من از خوردن خوراکی‌های سالم و مغزی که کالری کمتری دارند لذت می‌برم.

 

6- سعی کنید با دیگران معاشرت کنید. کنار دیگران بودن به مراتب بهتر از تنهایی است و به شما کمک می‌کند. وقتی حوصله ندارید شاید خوشتان نیاید با دیگران صحبت کنید ولی بهتر است بدانید در چنین شرایطی حرف زدن با دیگران می‌تواند به شما کمک کند. با کسی که دوست دارید و در مورد موضوعی که دوست دارید، صحبت کنید.

 

7- سعی کنید حالت چهره خود را تغییر دهید. پژوهش گران نشان داده‌اند که حالت صورت شما می‌تواند احساسات را تغییر دهد. پس لبخند بزنید و اگر بی اختیار اخم کرده‌اید، اخم‌هایتان را باز کنید.

 

8- هر بار کاری را خوب انجام می‌دهید و یا هر وقت که حالتان خوب است، احساس و افکار خود را یادداشت کنید. به مرور این نوشته‌ها در زمان‌هایی که احساس خوبی ندارید به شما نشان می‌دهد که این حال بد شما پایدار نبوده و مدتی بعد احساس بهتری خواهید داشت.

 

9- بپذیرید که هر فرد توانایی‌ها و خصوصیات متفاوتی دارد. روی خصوصیات خاص خود تاکید کنید.

 

10- از یک متخصص کمک بگیرید. بزرگ‌ترین کمک به افراد افسرده این است که آن‌ها را ترغیب کنیم تا از دیگران کمک بگیرند. افراد خانواده و دوستان بیمار افسرده را تشویق و ترغیب کنند تا درمان را شروع کنند و خود را از درد و رنج‌های ناشی از بیماری نجات دهد. در مورد بیماران افسرده، هرگونه حرف، اقدام یا فکر مربوط به خودکشی را نادیده نگیرید و از یک متخصص کمک بخواهید.

 

11- تغذیه مناسب:ارتباط ظریف و اساسی بین جسم و روح وجود دارد. تغذیه مناسب نه تنها به بهبود کیفیت جسم کمک می کند بلکه روح را نیز ارتقا می بخشد. اختصاص بخش اعظمی از تغذیه به میوه ها و سبزیجات تازه و غلات بسیار مفید است. بهتر است مصرف چربی و شیرینی جات را محدود کنید. بعضی مطالعات حاکی از این حقیقت است که اسید چرب امگا 3 و ویتامین B12 به تغییر خلق و خو و رفع افسردگی کمک می کند. یکی از بارزترین علایم افسردگی اضطراب می باشد و مصرف بیش از اندازه کافئین باعث بروز عصبیت، دلهره و اضطراب می شود. محدود کردن موادی مثل قهوه، چای، شکلات و... می تواند تغییر به سزایی در بهبود خلق و خو داشته باشد.

 

12- اکتشاف خلاقیت: نقاشی، عکاسی، بافندگی و یا نویسندگی فعالیت هایی هستند که فرد با انجام آن می تواند احساس درونی خود را بهتر بیان کند. خلاقیت احساس خوبی در فرد ایجاد می کند. هدف خلق شاهکار نیست. بلکه انجام کاری است که ایجاد لذت می کند و رضایت خاطر بیشتری به همراه دارد.

روانشناسی بالینی



وقتی 1+2 می‌شویم
 
همان طور که در بازار می چرخید که برایش بهترین سیسمونی را بخرید، باید برنامه ای جامع تدوین کنید تا انسانی که شکل می گیرد دست کم قابل دفاع باشد. زمان هم کم است، یعنی کار به صورت فشرده شروع می شود اما در طول سالیان از فشار کار کم می شود.
 
نقطه شروعش هم در خوشبینانه ترین حالت زمان بسته شدن نطفه است، بگذریم که کارشناسان معتقدند ماجرا پیش از این حرف ها شروع می شود و برخی آنقدر عقب رفته اند که شروع کار را تا زمان به دنیا آمدن شما پدر و مادر بالقوه عزیز عقب برده اند. ​ اوج این روند هم از زمان تولد کودکتان تا پنج سالگی اوست. در این بازه زمانی ۹۰ درصد شخصیت یک انسان شکل می گیرد.
 
حالا اگر همان زمانی را که سال های اولیه زیست کودک است ، درنظر بگیریم چه باید بکنیم؟ چه کنیم که روزی که بچه قد کشید و دچار غرور نوجوانی شد و زل زد در چشم هایمان، نپرسد شماها اصلا چرا مرا به دنیا آوردید؟ مگر در خودتان چه دیده بودید؟ باور کنید جواب این سوال میزان دارایی های شما نیست، جوابش چگونگی تربیت و میزان مهارت هایی است که در این سال ها به او آموخته اید.
 
در این نوشتار​ یک بسته تربیتی شسته و رفته داریم که برگرفته از نظرات کارشناسان مختلف روان شناسی و تربیت اجتماعی داخلی و خارجی است.
 
 
راهکارهای کودکانه
 
یکی از مهم ترین مهارت هایی که کودک باید فرابگیرد، برقراری ارتباط موثر است. آموزش این مهارت را از دوره جنینی شروع کنید. پدر و مادر آموزگار اصلی این مهارت هستند. اگر مشکلی برایتان پیش آمد، درباره اش حرف بزنید، آنقدر که مساله برای طرفین حل شود یعنی به نظر جدیدی برسید که برای هر دوی شما مثمرثمر باشد.
 
اگر فرصت حرف زدن ندارید، وعده ای بگذارید تا درباره آن حرف زده شود و حتما بی خداحافظی فضای گفت وگو را ترک نکنید. شیوه استدلال و میزان هیجان شما در هنگام گفت وگو، بشدت شبیه همان رفتاری است که کودک تان از خود بروز خواهد داد، پس دقت تان را مضاعف کنید. زمانی هم که کودک متولد شد در هر سطحی او را درگیر زندگی خودش کنید.
 
بویژه از زمانی که سخن گفتن را فرا گرفت، با او درباره مسائل مربوط به زندگی سه نفره تان صحبت کنید، او ذهن جستجوگری دارد، مطمئن باشید تعداد راهکارهایی که برای یک مساله ارائه می دهد از راهکارهایی که به ذهن شما می رسد، بیشتر است. پدرو مادر باید بتوانند شنونده خوبی باشند و به تمامی راهکارهای کودکانه فرزندشان گوش داده و درباره نتایج احتمالی آنها با او به گفت وگو بپردازند.
 
به این ترتیب او در بزرگسالی هم انسانی تک محور نمی شود، چراکه او تمرین کرده درباره راهکارهای متنوعی فکر کند. چنین انسان هایی​ سخت به بن بست می رسند.
 
 
یک خانواده ۳ نفره
 
اولین نکته ای که پس از تغییر تعداد اعضای خانواده باید در نظر گرفت، به رسمیت شناختن عضو جدید است. حال که یک نفر به خانواده اضافه شده، در همه شئون زندگی دخیل است و تنها خط قرمزش روابط خصوصی پدرومادر است. پس دقت کنید هر تصمیمی که می گیرید و هر فعالیتی که انجام می دهید هم خود او و هم نظر او را در نظر بگیرید. او هم مثل شما یک رای دارد.
 
 تا زمانی که حرف نمی زند از روی رفتارش براساس مشاوره های بزرگ ترها و روان شناس ها تصمیم بگیرید و از زمانی که زبان باز کرد، او را مخاطب قرار دهید. این کار البته شیوه خاصی دارد که برایتان خواهیم گفت. شما شیوه گفت وگوی سه نفره را در زندگی الگوی خود قرار دهید، از این پس همه مسئول اتفاقی که در خانواده می افتد، هستند و بنابراین فرصت کمی برای سرزنش دیگری به دست می آید.
 
 
اگر راهکار کودک اشتباه باشد
 
گاهی ماجرا طوری پیش می رود که پدر و مادر آن را صحیح نمی دانند. به عبارت بهتر کودک به نتیجه ای می رسد که اشتباه است. حتی گاهی ممکن است تصمیمی بگیرد که به او آسیب می زند.
 
در این شرایط به پدرومادر توصیه اکید می شود که تجارب خود را به بچه انتقال ندهند، از خاطرات خودشان هم برایش نگویند، نصیحت هم نکنند بلکه طوری با بچه برخورد کنند که بچه با عقل خودش به این نتیجه برسد که آن امر غلط است.
 
خوب گوش کردن به دلایل کودکانه، تایید و همراهی کردن او و طرح سوال از شیوه های برقراری ارتباط در این شرایط است. اما اگر فرزندتان باز هم به نتیجه درستی نرسید، عجله نکنید و هول نشوید. بهتر است درباره نتایج نظرش طرح سوال، کنید.
 
پیش از آن که اقدامی در این زمینه انجام دهد از او بخواهید برای حل مشکلات نتایج حاصل از عملش راه حل بدهد. همچنین می توانید بدون این که حرفی بزنید کودک را با زندگی یکی از آشنایان که آن اشتباه را مرتکب شده آشنا کنید تا خودش نتایج تصمیمش را ببیند.
 
در کل باید دقت کنید که پدر و مادر وسواسی لقب نگیرید. ​مشکل اینجاست که پدرومادر وسواسی مداخله می کنند، به جای مداخله، آموزش دهید. چاقو را تا چه زمانی می توانید از دست کودک مخفی کنید؟ بهتر است همان اول شیوه استفاده از آن و کاربردش را به او آموزش دهید. تمرین کنید تا کودکتان با نظارت خودتان تجربه کند.
 
در این شرایط حتی بریدن دستش مشکلی ایجاد نمی کند، هر قدر هم بریدگی عمیق باشد باز هم بهتر از این است که کاربرد چاقو را نشناسد و دور از چشم شما بخواهد آن را تجربه کند.
 
درباره سایر آموزش ها هم می توانید همین گونه عمل کنید مثل عبور از پله ها. تجربه افتادن ضرری ندارد. برای عبور کودک از پله، پدر و مادر به جای این که دست بچه را بگیرند باید ابتدا به او آموزش بدهند و سپس یک پله از او جلوتر و رو به او حرکت کنند تا کودک خودش پایین بیاید. در این شرایط اگر کودک بیفتد، دستش را می گیرید تا حداکثر یک پله بیفتد. سپس تمرین را تکرار می کنید.
 
 
خارج از خانه
 
کودک با افراد دیگری ​ جز پدرومادرش نیز ارتباط دارد و از آنها نیز الگو می پذیرد. روان شناسان تاکید می کنند مدیریت نحوه ارتباطات فرزند با دیگران در محیط خارج از خانه برعهده پدرومادر است.
 
اگر پدرومادر آموزش دیده در ​​گفت وگوی کودک با سایر کودکان حضور داشته باشند، خودبه خود گفت وگوها در مسیر رشد صورت می پذیرد، چراکه اگر آسیبی در آن وجود داشته باشد، پدر و مادر فعال، مداخله مناسب انجام می دهد.
 
اگر کسی نظر غلطی بدهد، پدرومادر باتوجه به تجربه و تبحرش در مهارت های ارتباطی با طرح سوال درباره نتایج طرح باعث می شود نظرش را اصلاح کند. کودک هم یاد می گیرد که اگر فردی نظر غلطی داشت چگونه​ برخورد کند. به این ترتیب بچه ها سیستم تغییر و اصلاح نظرات خودشان را هم یاد می گیرند.
 
البته این ارتباطات تنها در کوچه و مهدکودک و مدرسه اتفاق نمی افتد و ممکن است در ارتباطات فامیلی هم باشد . پدر و مادر باید ارتباط​ با خانواده هایی را که ممکن است آسیب زا باشد، مدیریت کنند. حتی ممکن است این ارتباطات را قطع کنند یا به حداقل برسانند تا بچه در معرض آسیب نباشد.
 
مثلا اگر در خانواده ای از اقوام شما دروغگویی رایج شده، بدون این که پیش فرزندتان از آن خانواده انتقاد شدیدی بکنید، روابط تان را با آنها کم کرده ، در کنار آن با طرح داستان هایی ارزش راستگویی را در کودکتان نهادینه کنید یا اگر ماجرا جنبه ظاهری دارد و نه رفتاری، مانند حجاب که خانواده شما به آن تاکید وی ژه دارد و خانواده یکی از خویشان شما نه، می توانید به جای کم کردن رابطه از خانواده مذکور بخواهید در حضور فرزند شما کمی پوشش خود را تغییر دهد تا کودکتان دچار دوگانگی نشود.
 
 
وقتی حرف راست از بچه شنیده نمی شود
 
​ بچه ها گاه​ کارهایی می کنند که از طرف بزرگ ترها به عنوان خط قرمز تعریف می شود. البته این خط قرمز معمولا در رابطه با بچه هاست و بزرگ ترها می توانند از هر خطی عبور کنند. مثلا وقتی کودکی دروغ می گوید یا پرخاشگری می کند. در این شرایط چه باید کرد؟
 
خوب است بدانید دروغ برای کودک زیر سه سال معنا ندارد؛ آنها نمی دانند که حوزه تفکرشان خصوصی است و فکر می کنند والدین می توانند ذهن آنها را بخوانند. بین سه تا چهار سالگی درمی یابد که دیگران نمی دانند او چه فکر می کند و نمی توانند ذهنش را بخوانند.
 
در این سن قدرت تخیل و تصویرپردازی به اوج خود می رسد و کودک همزمان با یادگیری مهارت ها و اطلاعات جدید، قدرت ذهنی خود را بالاتر می برد. در این سن داستان پردازی کودک بسیار قوی است و یاد می گیرد کار بدش را گردن یک فرد خیالی بیندازد. او بین واقعیت و خیال، مرزی قرار نمی دهد و گاهی والدین خیال پردازی​ وی را به اشتباه دروغ نام می گذارند.
 
کودکان از حدود شش سالگی دروغ را می شناسند و در ۸ تا ۹سالگی تفاوت ​ واقعیت و دنیای فانتزی را در می یابند و تا ده سالگی کاملا بین حقیقت گویی به عنوان یک کار صحیح و دروغ گویی به عنوان یک کار نادرست تفاوت می گذارند.
 
اما در کل این دوران رفتار پدرومادر تاثیر زیادی بر دروغگو شدن فرزندشان دارد. مثلا وقتی کودک به مادرش می گوید که از برادرش متنفر است، مادر شاید او را به خاطر این حقیقت گویی تنبیه کند، اما اگر همین کودک در آن لحظه آشکارا​ بگوید ​حالا دیگر برادرش را دوست دارد، مادرش شاید به او پاداش دهد و او را در آغوش بگیرد و ببوسد.
 
خوب این کودک چه نتیجه ای از این تجربه خواهد گرفت؟ او متوجه می شود مادرش دروغگوهای کوچولو را دوست دارد! پس اگر مایل هستید به کودکان خود راستگویی را آموزش دهید، باید برای گوش دادن به حقایق تلخ به اندازه حقایق شیرین تحمل داشته باشید. اگر قرار است کودک راستگو بار آید، نباید او را ترغیب کرد، درباره احساسش دروغ بگوید، چه این احساسات مثبت باشد و یا منفی.
 
لازم است درباره رفتارهای کودک و دلایل دروغگویی اش آگاهانه تصمیم گرفت. هرگز نباید کودک را دروغگو خطاب کرد. این لقب منفی باعث از دست رفتن اعتماد به نفس وی می شود و او را به سمت دروغگویی بیشتر ترغیب می کند.
 
اگر فرزندتان درباره فرود آمدن یک بالگرد در خیابان حرف می زند از او درباره چگونگی هدایت بالگرد ​بپرسید. به تصورات ذهنی او پر و بال بدهید نه این که او را متهم به دروغگویی کنید. همچنین او را به دروغگویی تشویق نکنید. اگر کاری که خواسته بودید انجام نداده است درباره آن سوال نکنید تا مجبور به دروغ گفتن نشود.
 
کافی است تذکر بدهید که کارش را هنوز انجام نداده است. درباره پرخاشگری یا سایر ناهنجاری ها هم وضع به همین منوال است. سعی کنید ریشه های رفتار او را دریابید و با رفتارتان به طور ضمنی ناهنجاری را کارآمدتر جلوه ندهید.
 
 
پدر خودپرداز نیست
 
از نظریات روان شناختی مثل آنچه فروید درباره عقده ادیپ و میل به غلبه بر پدر و این طور حرف ها گفته، بگیرید تا نظریات سنتی که نقش پدر در تربیت فرزند را تنها ژنتیک​ پنداشته و عامل ثانویه در رشد او قلمداد می کند؛ همه به یک چیز اذعان دارند و آن​ جایگاه پدر در خانواده است.
 
هرچند بعضی ها نقش پدری را مانند دورانی که انسان های اولیه زیست بدوی داشتند و تنها از طریق شکار و تامین غذا، نقش خود را در قبال قبیله ایفا می کردند، هنوز​ به «نان آوری» و گاهی هم «سروصدا کردن» تقلیل می دهند، اما واقعیت این است که کارشناسان امروزه برای پدرها نقش های مهم تری علاوه بر کارویژه های ژنتیک​ و نان آوری و خشونت قائلند.
 
مثلا نظریات جدید در حوزه تربیت فرزند نشان می دهد که پدران گاه بدون آن که حتی خود بدانند با حضور «موثر» در خانه و پشتیبانی عاطفی از فرزندانشان، عامل مهمی می شوند در رشد آنها حتی از نظر رشد جنسی. پدران می توانند نگاه دختران خود را به مردان​ تغییر دهند و به پسران شان مسئولیت پذیری یا از زیر کار دررفتن را آموزش دهند.
 
بنابراین آنچه به پدران امروز آموزش داده می شود، حضور موثر در تربیت فرزند، گفت وگو با او، ایجاد تعادل میان کار بیرون از منزل و تربیت فرزند و تقویت ارتباطات اجتماعی او با مشارکت فعالانه و آشنایی با دوستان اوست.
 
شاید به همین خاطر باشد که طبق بررسی های صورت گرفته، کودکانی کم ترین نمرات و بدترین روابط اجتماعی را دارند که پدرانشان سرد، قدرت طلب، ستیزه جو و مداخله گر بوده اند.
 
به عقیده صاحب نظران، بازی هایی که معمولا فرزندان با پدرانشان انجام می دهند، هیجان آمیزتر و به نوعی شلوغ تر از بازی هایی است که با مادران تجربه می کنند ​ و به همین دلیل خلاقیت فرزند برای خلق بازی های نوآورانه و گشایش راه های جدید برای بازی های تکراری را بیشتر می کند.
 
به این ترتیب در نظام های نوین تربیتی، دیگر تفکیک های سفت و سخت میان وظایف مادری و پدری وجود ندارد و این ایده که پدر باید تامین نیازهای مادی را ​ بیرون از خانه دنبال کند و مادر در درون خانه تربیت و پاسخ به نیازهای عاطفی را دنبال کند، بشدت کمرنگ شده ​ و اتفاقا گاه تاکید می شود که پدران می توانند نقش موثرتری در تربیت فرزند و تقویت عواطف او ایفا کنند.
 
بنابراین حالا که پدر شده اید و زندگی فراتر از زیست دونفره را انتخاب کرده اید، بهتر است به جای رفتن به سراغ راه های ساده تربیت فرزند که همان بیرون از خانه بودن و ساعاتی طولانی کار دشوار کردن است به راه های پیچیده تر و کارآمدتری فکر کنید. راه هایی که هرچند در ظاهر ممکن است شما را پدری سختکوش نشان ندهد، اما بی تردید می تواند فرزندان مفیدتری برای جامعه بسازد.
 
پس آستین ها را بالا زده، به سراغ فرزندتان بروید و حسب سن و سالی که دارد، بازی یا گفت وگو یا ورزش و تفریح همراه وی را بیازمایید و حتی اگر به خاطر خاطرات گذشته، ابتدا شما را پس زد، باز ناامید نشوید و فراموش نکنید که پول توجیبی همه آن چیزی نیست که فرزند از پدرش می خواهد و هیچ گاه جایگاه خود در خانواده را به یک خودپرداز فرونکاهید.
 
 
چه کنیم که «مغزبادام» تلخ نشود
 
«مغز بادام»، حکایت نسبت نوه است با پدربزرگ ها و مادربزرگ هایش. به دنیا آمدن او برای آنها شیرین تر است چون دردسر اضافه ندارد و کسی هم مراقبت و تربیت نوه را وظیفه پدربزرگ و مادربزرگ نمی داند و به این ترتیب همانند مغز بادام می شود بی هیچ واسطه ​ از حضور نوه جدید لذت برد.
 
با وجود این پدربزرگ ها و مادربزرگ ها باید دقت کنند که هرچند راهنمایی آنها به پدر و مادر بی تجربه در امر فرزندداری موثر است، اما نباید با زیاده روی، نقش​ مداخله گر را ایفا کنند. پدربزرگ ها و مادربزرگ ها باید در میانه مسیری بایستند که یک سوی آن بی توجهی به تربیت نوه و قهر با پدر و مادر در امر تربیت است و سوی دیگرش ایفای نقش پدری و مادری و فاصله گرفتن از جایگاه مشاور.
 
از یاد نباید برد که پدربزرگ ها و مادربزرگ ها نقشی هویت ساز برای کودکان دارند​. پس نباید مقابل کودک از سوی پدر و مادر مورد مواخذه قرار گیرند و همین اتفاق نباید بالعکس از سوی پدربزرگ و مادربزرگ نسبت به پدر و مادر رخ دهد. کودک هم برای پدر و مادر و هم برای پدربزرگ و مادربزرگ نقشی حمایتی قائل است و اختلاف میان آنها در حضور کودک، ناگهان او را دچار خلأ عاطفی و بحران حمایتی می کند.
 
با این همه پدربزرگ ها و مادربزرگ های امروزی کاری سخت در مواجهه با نوه خود در پیش دارند. ابتدا باید کمی خود را مُد روز کنند، چراکه اگر کودک احساس کند پدربزرگ و مادربزرگش از بدیهی ترین موضوعات روزمره ای که او با آن مواجه است، اطلاعی ندارد، نمی تواند به آنها تکیه کند.
 
همچنین آنها باید برای نوادگان خود وقت بگذارند و گوش شنوا برای حرف هایشان داشته باشند. کیست که نداند کودکان بازی و زیاد حرف زدن و پرسیدن و جستجو کردن را دوست دارند و پدربزرگ و مادربزرگ ها نباید به این نیازها پاسخی منفی دهند.
 
این را هم باید گفت که پدربزرگ و مادربزرگ خوب، پدربزرگ و مادربزرگی منفعل نیست، بلکه باید با انتقاد سازنده و نه ایراد گرفتن​ پی درپی و ناامیدکننده، نوه را نسبت به راهنمایی و حمایت آگاهانه امیدوار کرد. پدربزرگ ها و مادربزرگ ها می توانند در قالب بازی، ساختن کاردستی یا خواندن داستان های جذاب، انتقادهای احتمالی خود از نوه را غیرمستقیم بیان کنند چراکه مهم ترین توصیه روان شناسان به پدربزرگ ها و مادربزرگ ها این است که سعی نکنند با نصیحت مستقیم و سخنرانی های طولانی که شاید به ظاهر با سکوت تائیدآمیز کودک همراه باشد نوه را از خود دور کنند.
 
همچنین اگر می خواهید برای نوه تان جذاب باشید تا همیشه در کنارتان باشد، بهتر است ورزش، رژیم غذایی مناسب، حفظ شادابی و زیبایی و آراستگی و رعایت بهداشت و مطالعه را فراموش نکنید، چراکه نبود هر یک از آنها می تواند نوه را از شما دور کرده و جایگاهتان را به انسان هایی که فقط «چون بزرگ تر هستند، باید به آنان احترام گذاشته شود»، تقلیل دهد.
 
این را هم اضافه کنیم که باید توجه کنید نوه شما تنها یک پدربزرگ و مادربزرگ ندارد و پدربزرگ و مادربزرگ​ دیگری نیز هستند که نوه شما به آنان نیز علاقه مند است. پس رقابت منفی با آنها را کنار گذاشته​ سعی نکنید حس مثبت نوه به خودتان را به بهای بدبینی به طرف مقابل بخرید. فراموش نکنید، رفتارهای کوچک شما در شکل گرفتن شخصیت فرزند بسیار موثر است و نباید با تکرار مداوم این جملات که کودک چه کسی را بیشتر دوست دارد، از او شخصیتی حسود ساخت.
 
 
به​روز باشید
 
حتی اگر در را ببندید، از پنجره وارد می شود. تکنولوژی های امروزی چنین است، شهرفرنگ قدیمی نیست که تنها از دریچه ای کوچک دنیایی مدرن را ترسیم کند و بشود کودک را از نظر انداختن به این دریچه منع کرد. کودک امروز شما، جوان آینده است و آینده در دست تکنولوژی هایی است که ناآگاهی و بی اطلاعی از آن بسیار مخرب تر از آشنایی و فهم معذوریت هایش است.
 
امروزه کم نیستند پدر و مادرهایی که می پرسند نسبت فرزندشان با اینترنت و ماهواره و تبلت و شبکه های اجتماعی و بازی های رایانه ای و گوشی های هوشمند و انواع و اقسام تکنولوژی های امروزی چیست؟ خیلی ها نگرانند جهان مجازی چنان ذهن و هوش و حواس فرزندشان را برباید که در جهان واقعی نتوانند نسخه ای برای درمانش بپیچند و البته این نگرانی چندان هم بیراه نیست!
 
بسیاری از پژوهش ها نشان می دهد رها کردن کودک در دنیای عجیب و غریب تکنولوژی های امروزی با همه رنگ و لعاب و جذابیت هایی که دارد، او را نسبت به معایب دنیای مجازی آسیب پذیر می کند. اما راه مقابله با این آسیب پذیری، دور نگه داشتن کودک از دستاوردهای به اصطلاح امروزی بشر هم نیست.
 
بنابراین برای آن که بتوانیم کودکی آگاه و در عین حال باهوش نسبت به علوم و ابزارهای روز داشته باشیم ، ابتدا باید ​به عنوان پدر و مادر، آگاهی خود از تکنولوژی های جدید را بالا ببریم تا کودک برای استفاده از این دست ابزارآلات متکی به راهنمایی​ ما باشد.
 
بدیهی است وقتی فرزند پدر و مادرش را کاملا بی اطلاع از اینترنت و شبکه های اجتماعی​ می یابد، نمی تواند به توصیه های او درباره آسیب های این امکانات اعتماد کند.
 
که البته برای اطلاعات داشتن، حتما نباید کاربر این تکنولوژی ها بود، اما می توان با پرس وجو و مطالعه، آماده پاسخ به سوالاتی بود که کودک دیر یا زود از ما درباره اینترنت و ماهواره و امکانات جدید تلفن های همراه و... می پرسد و پنهان کردن این ابزارها هم معمولا نه شدنی است و نه لازم.
 
کودک باید احساس کند پدر و مادرش توصیه هایی واقع بینانه دارند، پس به استقلال شخصیتی او احترام بگذارید، دوستانش که ممکن است حتی معتاد به این ابزارها باشند را مورد تمسخر یا توهین قرار ندهید، با محیط آموزشی که در آن قرار دارد هماهنگ باشید تا کودک در دو نظام تربیتی دور از هم دچار پارادوکس فکری و فرهنگی نشود.
 
تکنولوژی را وقتی وارد خانه کنید که پیش از آن آموزش های لازم داده شده و هشدارهای منطقی نهادینه شده باشد و اصطلاحا فرهنگ استفاده از آن برای کودک جاافتاده باشد.
 
اگر فکر می کنید در مسیر استفاده از برخی ابزارهای روز باید محدودیت هایی برای کودک ایجاد کنید، دلیل این محدودیت را برای او توضیح دهید تا قانع شود. از یاد نبرید که بدترین نوع محدودسازی، استفاده از روش های استبدادی و به کار بردن پیاپی عباراتی است نظیر «همینی که من می گم...»​از پرسش های کودک استقبال کرده و بدون نفی اطلاعاتی که از این سو و آن سو به دست آورده، بتدریج و گام به گام نسبت به اصلاح ذهنیتی که دارد، تلاش کنید.
 
خلاصه برای آن که بتوانید فرزندی داشته باشید به روز و آگاه نسبت به کارکردهای منفی و مثبت ابزارهای جدید ارتباطی، ابتدا خود را به روز کنید و بعد سعی کنید منطقی باشید تا اعتماد متقابلی شکل بگیرد و تنها در پرتو این اعتماد مشترک است که می شود امیدوار به استفاده سالم از ابزارهایی چون اینترنت و ماهواره بود.

روانشناسی بالینی



ز دیدگاه رفتارشناسی، ترک اعتیاد، خداحافظی با رفتارهای نامناسب است. تغذیه ی ما وجهی از رفتار روزانه‌ ما است. بسیار پیش می ‌آید که غذای کمی بخوریم یا حتی غذا خوردن را فراموش کنیم و یا برعکس، به نحوی افراطی، خوراکی ‌هایی بخوریم که ارزش غذایی چندانی ندارند.

از اهداف اساسی درمان وابستگی به مواد، ارتقای سطح مسوولیت ‌پذیری بیماران است.

رعایت تغذیه متعادل و صحیح، در واقع پذیرش مسوولیت ‌های ما نسبت به بدن خودمان است.

ظریفی گفته است که: ” همه دوست دارند که به بهشت بروند ولی مشکل اینجا است که کسی دوست ندارد بمیرد. ” همه ما دوست داریم بدنی قوی و سالم داشته باشیم اما کمتر در مقام ایفای الزامات آن برمی ‌آییم.

پُر واضح است که سوء مصرف مواد، آثار تخریبی بسیاری بر بدن ما خواهد داشت. اعتیاد به لحاظ عوارضی که بر اعضا و جوارح ما دارد، شبیه سگ است؛ یعنی بعضی اعضا را لیس می ‌زند و برخی دیگر را گاز می ‌گیرد.

اما به هر حال، هر چه شدت و مدت وابستگی بیشتر باشد، تخریب بدنی بیشتر است. در واقع اکثر معتادان به درجاتی دچار سوء تغذیه هستند.
مصایب اعتیاد

بیماران در زمان مصرف مواد، به اشتباه‌، آن ها را عامل قدرت و انرژی گرفتن خود می‌ دانند اما در حقیقت این مواد تهی از انرژی هستند. کاهش اشتها، سوءهاضمه و سوء جذب، نقص عملکرد کبد و لوزالعمده، کم ‌کاری روده و نیز عدم دفع مناسب سموم و مواد زاید حاصل از سوخت ‌و ساز، از جمله عوارض مصرف مواد است.

همچنین مصرف مواد به افزایش دفع و اتلاف برخی مواد ضروری برای بدن می ‌انجامد که ریزمغذی‌ هایی چون ویتامین‌ ها و املاح معدنی از این جمله‌ هستند. ریزمغذی‌ ها، چاق ‌کننده نیستند اما اشتها را زیاد می ‌کنند و هر چند از متابولیسم آن ها، مستقیما انرژی تولید نمی ‌شود اما در تولید انرژی برای بدن ما نقش واسطه ‌ای بسیار مهمی را ایفا می ‌کنند. ویتامین‌ های گروه B از این گروه هستند.

علاوه بر ریزمغذی‌ ها، سوخت ‌و ساز درشت‌ مغذی‌ ها (کربوهیدرات‌، چربی و پروتئین) نیز که عوامل اصلی تولید انرژی در بدن ما هستند، با اختلال جدی همراه می‌ شود. این که در یک برنامه غذایی متعادل توصیه می‌ شود که ۴۵ تا ۵۰ درصد منابع انرژی از محل مصرف کربوهیدرات، ۳۰ درصد از محل مصرف چربی‌ ها و ۲۰ تا ۲۵ درصد از طریق مصرف پروتئین تامین شود، نقش و جایگاه درشت ‌مغذی ‌ها را در توانایی‌ برای تحرک و انجام فعالیت های روزانه ما نمایان می‌ سازد.
برای شناسایی عادت ها

توصیه می ‌کنم اگر حوصله دارید برای خودتان جدولی تهیه کنید و در آن، آن چه می ‌خورید و محل و موقعیت غذا خوردن و وضعیت روحی خودتان در زمان مصرف غذا و نیز کار دیگری را که در حین غذا خوردن انجام می ‌دهید، یادداشت کنید.

این جدول را حداقل برای ۲ تا ۳ روز تکمیل کنید. شاید این روش به شما کمک کند که عادات اشتباه تغذیه‌ ای خود را شناسایی کرده و به تصحیح آن ها بپردازید. به عنوان مثال، اگر شما غالبا صبحانه یا ناهار خود را فراموش می ‌کنید و به جبران آن در مواقعی که فرصت پیدا می‌ کنید با تنقلاتی که فاقد ارزش غذایی لاز‌م هستند، خودتان را سیر می ‌کنید، اگر پشت ‌میز کارتان یا حین رانندگی و یا صحبت با تلفن غذا می ‌خورید و اگر زمانی که خوشحال یا عصبانی هستید به خوردن افراطی روی می ‌آورید، بدانید که رفتار تغذیه ‌ای صحیحی نداشته و غذاها را همانند مواد، مصرف می ‌کنید.

به یاد داشته باشید که عجله کار شیطان است و همچون ترک موفق مواد، تغییر عادات و رفتارهای غذایی ما نیز نیازمند مرور زمان است و به تدریج می‌ توانیم رفتارهای غذایی مطلوب را جایگزین کنیم.
تغذیه مناسب
۶ توصیه تغذیه‌ ای در ترک اعتیاد

۱- برنامه غذایی در دوران ترک وابستگی، باید حاوی مقادیر کافی از ریزمغذی ‌ها و درشت ‌مغذی‌ ها باشد تا بتواند بدن شما را در بازسازی بافت ‌ها و رفع آسیب‌ های وارده یاری رساند. بهتر است علاوه بر ۳ وعده غذای اصلی، از ۲ میان وعده‌ غذایی نیز سود جست. به عبارت دیگر ۵ وعده غذایی سبک ‌تر مهم‌ تر از ۳ وعده غذایی مفصل است. میان ‌وعده ‌های غذایی کمک می ‌کنند اختلاف بین حداقل و حداکثر قند خون در طول روز کاهش یابد؛ چون یکی از عواملی که موجب تغییرات خلق بیمار، احساس افت انرژی و خستگی، تحریک‌ پذیری و عصبانیت در طول روز می ‌شود، نوسان‌ های قندخون است. به طور کلی، در دوران ترک وابستگی، رژیم غذایی پُرپروتئین و غنی از کربوهیدرات (قند) مفید خواهد بود.

۲- خوردن میوه و سبزیجات تازه و غذاهای حاوی غلات کامل (مثل نان‌ های سبوس ‌دار و برنج سبوس‌ دار) می‌ تواند منابع ویتامینی لازم را برای ‌تان تامین کند. مصرف روزانه یک قرص مولتی ویتامین کافی است و زیاده‌ روی در مصرف ویتامین‌ ها آسیب ‌رسان است.

۳- برای رفع یبوست مزمن، مصرف غذاهای حاوی فیبر بالا کمک‌ کننده است. میوه و سبزیجات از این لحاظ موثر هستند و از بروز عوارضی چون هموروئید (بواسیر)، پیشگیری می ‌کنند. مصرف داروها و فرآورده‌های ملین نیز کمک ‌کننده‌ هستند.

۴- در مصرف چربی ‌ها محدودیت قایل شوید. هر چند که ۳۰ درصد از کالری غذای ما باید از مصرف چربی ‌ها تامین شود ولی فرهنگ غذایی ما به گونه ‌ای است که معمولا مقادیر به مراتب بیشتر از ۳۰ درصد انرژی روزانه خود را از مصرف چربی ‌ها تامین می‌ کنیم.

۵- از مصرف کافئین حتی ‌الامکان اجتناب کنید. به تدریج از روزهای آغازین ترک مواد، مصرف کافئین را کاهش دهید و این روند را تا رسیدن به حداقل میزانی که می ‌توانید، ادامه دهید. یادتان باشد که قهوه دم‌ کرده، چای، نوشابه‌، کاکائو و شکلات و نسکافه حاوی مقادیری کافئین هستند.

۶- مصرف قند و شکر و شیرینی‌ جات نیز می ‌تواند به عنوان یک محرک عمل کند لذا ضرورت دارد مصرف آن ها را متناسب با میزان فعالیت فیزیکی خود تنظیم کنید. به علاوه، هنگام تمایل به شیرینی بهتر است میوه‌ های شیرین بخورید.

روانشناسی بالینی



آغاز جلسه مشاوره

برای آنکه جلسه مشاوره با موفقیت انجام گیرد باید در آغاز مشاوره روش ها و فنونی به کار گرفته  شود که اضطراب مراجع را کاهش دهد و باعث شود و که بین مشاور و مراجع رابطه ی حسنه به وجود آید یعنی شرایطی ایجاد شود که در آن مراجع احساس امنیت و اطمینان کند و هیچ عاملی که برای او نگران کننده باشد وجود نداشته باشد و او با کمال راحتی و در یک جو گرم و پذیرا، مشکلات خود را بیان کند. برای ایجاد چنین حالتی اقدامات زیر توصیه می شود:

-باید مراجع را بدون قید و شرط و با کمال احترام پذیرفت.

-باید به مراجع اجازه داده شود که هر مطلبی که دارد بیان کند.

-باید به مراجع اطمینان داده شود که بحث های جلسه مشاوره محرمانه باقی می ماند و در این مورد، مشاور به قول خود عمل کند.

-در صورتی که مراجع شروع به صحبت نکند، آغاز سخن از طرف مشاور با مطالبی که مورد علاقه مراجع باشد، راه را برای شروع و ادامه صحبت و تخفیف اضطراب مراجع هموار می سازد.

-گوش دادم توأم با دقت به مراجع، اورا به ادامه ی صحبت ترغیب می کند.

-وجود محل مناسب وآرام با امکانات لازم، در ایجاد رابطه ی حسنه و موفقیت مشاوره، از اهمیت ویژه ای زیادی برخورداراست.

فنون مشاوره

پس از ایجاد رابطه ی حسنه و طرح مشکل به وسیله ی مراجع برای ادامه ی جلسه مشاوره باید مشاور به اقتضای شرایط از فنون مختلفی استفاده کند، این فنون عبارتند از :

  • رهبری و سازمان دادن به جلسه مشاوره
  • تکرار کردن
  • روشن کردن
  • مرور کردن
  • تشویق
  • مقاومت مراجع
  • ارجاع
  • گوش دادن
  • بازگویی
  • منعکس کردن احساسات
  • سؤال کردن
  • خلاصه کردن
  • اطمینان دادن
  • مکث
  • سکوت
  • پایان دادن جلسه مشاوره

 برای آشنایی با کاربرد هر یک از فنون  مشاوره فوق، به اجمال به تشریح آنها مبادرت می شود.

رهبری جلسه مشاوره

در جلسه مشاوره رهبری از اهمیت ویژه ای برخوردار است. چنانچه مشاور نتواند جلسه مشاوره را به درستی رهبری کند، چه بسا که از فنون مشاوره به موقع استفاده نشود و دستیابی به اهداف مورد نظر به سهولت میسر نشود. از طریق رهبری صحیح، میزان و حدود فعالیت های مشاوره و مراجع وهمچنین نحوه ی اداره ی جلسه مشخص می شود. مشاور باید با استفاده از سخنان و کاربرد فنون مناسب، مشاوره را درجهت نیل به هدف، هدایت کند.

سازمان دادن

سازمان دادن به جلسه مشاوره به معنای آن است که مشاور نحوه ی اداره جلسه مشاوره، مدت مشاوره، اهداف، محدودیت ها، و نقش مشاور و مراجع را مشخص می سازد. بنابراین لازم است که مشاور درابتدای نخستین جلسه ی مشاوره تمام موارد فوق را برای مراجع بیان می کند و از اینکه مراجع موضوع را کاملاً درک کرده مطمئن شود. راجرز با سازمان دادن به مشاوره مخالف است و آن را مخل ایجاد رابطه ی حسنه و موجب محدودیت می داند. ولی اکثر متخصصان، سازمان دادن را وسیله ای می دانند که مشاوره در قالب آن به سمت هدف پیش می رود و مانع از انجام اعمال پراکنده وسردرگمی و تکرار صحبت ها می شود.

تکرار کردن

یکی از فنونی که مشاور می تواند در هنگام سکوت مراجع از آن استفاده کند، تکرار کردن مطالب مراجع است.

تکرار جمله های مراجع به وسیله ی مشاور، فرصتی به مراجع می دهد تا هیجان های درونی او تخفیف یابد و موانع دیگری که باعث سکوت اوشده (ترس، احساس گناه، خشم و… ) از بین برود و او بتواند با تمرکز و نظم دادن به افکار خود مطالب مورد نظرش را بیان کند.

روشن کردن

در فن«روشن کردن» مشاورسخنان مراجع را توضیح می دهد ومعنا و مفهوم آنها را بیان می کند در این فن، هدف مشاور آن است که از طریق کلماتی که مراجع بیان می کند به عواطف و هیجان های او پی ببرد.

مرور کردن

در مواقعی مراجع به بحث های طولانی نامربوط می پردازد وبه علل مختلف نظیر ترس، عدم اعتماد وجود اضطراب، نمی تواند حواس خودرا متمرکز سازد و گاه بیان ذهنیات خود طفره می رود و سخنان اوپراکنده و از هم گسیخته است. در این مواقع، مشاور از فن«مرورکردن»استفاده می کند.

مرورکردن عبارت است از ربط دادن و گره زدن مطالب پراکنده از هم گسیخته مراجع، مشاور با مرور کردن به مراجع در تمرکز یافتن روی اصل موضوع و جلوگیری از نامربوط و پراکنده گویی کمک می کند. در مرور کردن، مشاور می تواند از کلمات و عبارت های مراجع استفاده کند، ولی به هیچ وجه نباید مطالب جدید عنوان کند.

تشویق در مشاوره

تشویق یکی از فنونی است که چنانچه به موقع و صحیح انجام شود، از نگرانی و ناامنی مراجع کاسته، و باعث تقویت رفتار مثبت وی و ادامه ی آن می شود. تشویق به صورت های مختلفی انجام می شود. استفاده از کلماتی نظیر «بلی »، «صحیح است»، «شما می توانید»و…، پیش بینی نتایج احتمالی مشاوره به منظور رفع مشکل، برقراری رابطه ی حسنه وپذیرش مراجع، وبالاخره، توجه دادن مراجع به اینکه دیگران نیز نظیر او مشکلاتی دارند، از جمله اقداماتی هستند که در فن تشویق در مشاوره، می توان از آنها استفاده کرد.

مقاومت مراجع در مشاوره

مقاومت مراجع حالتی است که وی در مقابل مشاور ایستادگی می کند، و مانع از پیشرفت مشاوره در جهت دستیابی به هدف های مورد نظر می شود. این وضعیت به صورت های مختلف دیده می شود: در حالت شدید به صورت عدم پذیرش مشاور از سوی مراجع ودر حالت خفیف به صورت بی میلی و بی توجهی به مشاوره و ادامه ی آن.

روانشناسی بالینی



روان‌شناسی، علم مطالعهٔ رفتار و فرایندهای ذهنِ موجود زنده ـ بخصوص انسان ـ بر اساس روش علمی است. همچنین یکی از علوم کاربردی و شاخه‌های تحصیلی است که یافتن ارتباط ذهن و روان آدمی، با مفاهیمی نظیر رشد، سلامت، رفتارهای اجتماعی، شناخت و … را در بر می‌گیرد.

علم روان‌شناسی مفاهیمی همچون ادراک، شناخت، تمرکز، توجه، احساسات، پدیده شناسی، انگیزه، کارکرد ذهن، شخصیت، رفتار، روابط بین فردی، خانواده و دیگر زمینه‌ها را مورد بررسی قرار می‌دهد. روان‌شناسان زمینه‌های مختلف، روش‌های علمی و تجربی را برای استنباط رابطه علت و معلولی و یا هر نوع رابطه همبستگی میان پدیده‌های گوناگون روان‌شناسی بکار می‌گیرند. روان‌شناسی علمی فراشاخهای است؛ غیر قابلِ مشاهده بودنِ موضوع این علم ـ یعنی ذهن و روان ـ و انتزاعی بودن مفاهیم آن، دلیل شباهت این علم به علوم انسانی است؛ اما از سوی دیگر مطالعه به «روش علمی»، و تجربی بودنِ بخشی از مراحل آزمایش، روان‌شناسی را به دایرهٔ علوم تجربی می‌کشاند؛ همچنین عقیده و دیدگاه روان‌شناس نسبت به انسان، در فرایند تحقیق بسیار مأثر است، لذا از این جنبه نیز، روان‌شناسی ی به دنیای فلسفه مرتبط می‌شود. به این ترتیب شاید بتوان روان‌شناسی را حقیقتاً آمیزه‌ای منحصربه‌فرد از علوم گوناگونی نظیر زیست‌شناسی، انسان‌شناسی، زبان‌شناسی، جامعه‌شناسی، فلسفه و … دانست.

آغاز روان‌شناسی به شکل علمی و آکادمیک، به اواخر قرن هفدهم و اوایل قرن هجدهم بازمی‌گردد؛ می‌توان گفت اکتشافات و تحقیقات قابل توجه در روان‌شناسی، تنها از حدود ۱۵۰ سال پیش شروع شده است؛ و این درحالی است که علوم تجربی دیگر از تاریخچه‌ای بلندتر و پربارتر برخوردار اند. البته مباحث مربوط به ذهن و روان قرن‌هاست که ذهن متفکران را به خود مشغول کرده و آثار مکتوب آن از دانشمندان یونانی و متفکرانی چون سقراط، افلاطون و ارسطو نیز در دست است، اما این شاخه از علم تا پیش از روان‌شناسی جدید، به صورت مدون و آکادمیک مورد مطالعه قرار نگرفته بود.[۱]

در جهان صنعتی امروز، تقریباً هیچ فعالیت و حرفه‌ای یافت نمی‌شود که به درک و اندیشهٔ انسانی وابسته نباشد؛ در نتیجه روان‌شناسی با زندگی انسان مدرن پیوندی نا گسستنی ایجاد کرده‌است. بعلاوه رشد علم، تکنولوژی و سطح رفاه عمومی، موجب شده تا آدمی وقت بیشتری برای تفکر و اندیشه پیدا کند؛ بنابراین مسائل، مشکلات و حتی بیماری‌های نوظهوری در میان افکار و ذهنیات بشر پدید می‌آید که نیاز به یافتن راه حل، درمان و پیشگیری را دو چندان می‌کند؛ راه حلی که امروزه روان‌شناسی طلایه‌دار آن است.

روانشناسی بالینی



مقدمه

روان‌شناسی بالینی شاخه‌ای از علم روانشناسی است که به بحث در زمینه اختلالات روانی و تشخیص آنها و درمان می‌پردازد. از عمر روان‌شناسی به شکل علمی و منظم فقط حدود یک قرن می‌گذرد. ولی رشد آن در چند سال اخیر اعجاب آور بوده است. این رشته هم مانند علوم دیگر فرمان با ازدیاد روزافزون دانش رشته‌های تخصصی بوجود آمد و امروزه در امریکا حدود 30 - 20 بخش دارد و هر بخش علاقه و مهارت خاصی را عرضه می‌کند. ولی در 20 سال اخیر هیچ یک از رشته‌های روان شناسی به اندازه روان‌شناسی بالینی پیشرفت نکرده است و تعداد افرادی که در این بخش تحقیق می‌کنند از رشته‌های دیگر روان‌شناسی به مراتب بیشترند.

روان‌شناسی بالینی در گذشته

تکامل روان‌شناسی بالینی به سبب تاثیر عوامل متعدد صورت گرفت که بعضی از آنها خارج از حیطه روان‌شناسی بود. برای مثال پیشرفتهای حاصله در بیولوژی ، فلسفه ، سیاست و امثال آن نیز در تشکیل تاریخچه روان‌شناسی درمانی موثر بوده است. از عمر روان‌شناسی بالینی به عنوان یک رشته تخصصی و مستقل حدود 90 سال می‌گذرد تاریخ آن با تکامل روان‌شناسی مرضی آمیخته است و گذشته آن به زمان انسان اولیه می‌رسد. بشر اولیه امراض روانی پدیده‌ای ماورءالطبیعه می‌دانست.

روشهای درمان اینگونه بیماران که تصور می‌شد دچار جن زدگی و ارواح خبیثه شده باشند عبارت بود از سوراخ کردن جمجمه به منظور آزاد کردن روح پلید و به زنجیر بستن، تنبیه جسمی و سوزاندن و انواع شکنجه‌های دیگر. در اواخر قرن هجده در فرانسه پزشکی به نام فیلیپ پنیل رئیس بزرگترین بیمارستان روانی فرانسه شد. او با اصلاحات نوع دوستانه به درمان روانی کمک کرد. در قرن نوزدهم مسمزیسم بوجود آمد. مسمز فردی بود که با استفاده از هیپنوتیزم به درمان بیماران روانی پرداخت.

عوامل موثر در پیدایش روان‌شناسی بالینی

پیدایش و تکامل روان‌شناسی بالینی پیشرفت در ماهیت هوش و اندازه گیری آن ، تفاوتهای فردی ، روان شناسی کودک نیز نقش داشته‌اند. حد فاصل میان روان‌شناسی بالینی و روان‌شناسی کودک از بعضی جهات بسیار نامشخص است. زیرا روان شناسی بالینی در اصل به سبب علاقه به مسائل کودکان عقب افتاده بوجود آمد. پیدایش ابزارها و آزمونهای روانی نیز در تکامل روان شناسی بالینی نقش اساسی داشته‌اند.

روان شناسی بالینی در ایران

در جریان تاریخ نود ساله روان شناسی بالینی در دنیا ، ایران تاریخچه سی ساله‌ای دارد. اولین درس در این رشته از روان شناسی در سال 1344 شمسی در گروه روانشناسی دانشگاه تهران تدریس شد و اولین کتاب در این زمینه به نام روان شناسی بالینی تالیف سعید شاملو در سال 1345 شمسی از طرف دانشگاه تهران منتشر شد. نخستین کلینیک روان شناسی در سال 1346 و در دانشگاه تهان تحت عنوان مرکز مشاوره و راهنمایی ایجاد شد.

در این مرکز برای اولین بار کار سیستمی مرکب از یک روان شناس بالینی که سرپرست مرکز نیز بود، یک روانپزشک و یک مددکار اجتماعی به بررسی مسائل روانی دانشجویان پرداختند و با همکاری هم در تشخیص و درمان نابهنجاریهای رفتاری آنها اهتمام ورزیدند. رشته روان شناسی بالینی عمدتا در اوئل دهه سال 1350شمسی زمانی رسمیت یافت که در گروه روانپزشکی دانشکده پزشکی دانشگاه تهران واقع در بیمارستان روزبه برنامه‌ای به نام فوق لیسانس روان شناسی بالینی ایجاد شد.

ویژگیهای روان شناسی بالینی

وظایف روان شناسی بالینی متنوع و مختلف است و به موسسه‌ای که روان شناسی در آن کار می‌کند و همچنین به نوع تحصیلات و تعلیمات عملی که داشته است بستگی دارد. برای مثال وظایف روان شناسی بالینی در بیمارستان روانی ممکن است منحصر به تشخیص بیماری از طریق تست باشد یا به روان درمانی بپردازد یا مشغول تحقیقات شود و یا تعلیم عده ای را به عهده بگیرد. روان شناس بالینی ممکن است در مدارس ، مراکز مشاوره کودکان ، زندانها ، بیمارستانها ، دانشگاهها ، پرورشگاهها ، کودکستانها ، وزارت کار ، کارخانه‌ها و انواع دیگر موسسات انجام وظیفه کند.

انواع روان شناسی بالینی

چهار نوع روان شناسی بالینی وجود دارد: دسته‌ای که برای درمان بیماری با روانپزشکان و روانکاوان اشتراک مساعی می‌کنند و بیشتر به کشف ماهیت بیماری و طرز معالجه یک فرد خاص توجه می‌کنند. دسته بعد روان شناسانی که وقت خود را بطور عمده صرف اندازه گیری خصوصیات افراد بوسیله تستهای روان شناسی می‌کنند. دسته دیگر فعالیتهای دسته اول و دوم را بطور مساوی انجام می‌دهند یعنی هم به تشخیص و هم به درمان می‌پردازند.

دسته آخر روان شناسانی هستند که به تحقیق و آزمایش خصوصیات بیماران روانی علاقه دارند و از طریق تجربی برای کشف علل ، علائم و طرق درمان می‌کوشند. روان شناسان معتقدند که آگاهی از تمام این روشها برای آماده ساختن روان شناسی بالینی ضروری است و روان شناسی بدون آشنایی با آنها نمی‌تواند به نحو موثری انجام وظیفه نماید.

تشخیص در روان شناسی بالینی

روان شناسان بالینی از روشهای مختلف برای تشخیص اختلالات استفاده می‌کنند. از جمله این روشها مشاهده رفتار بیمار ، مصاحبه کلینیکی ، آزمونهای روانی ، بررسی تاریخچه فردی و ... است.

درمان در روان شناسی بالینی

روشهای مختلف درمانی در روان شناسی بالینی وجود دارد که روان شناسانی با توجه به رویکرد نظری که در روان شناسی دارند یکی از آنها بکار می‌برند. مثل شناخت درمانی ، رفتار درمانی ، روانکاوی و ... برخی از روان شناسان بالینی دیدگاه التقاطی دارند و از تمام شیوه‌های درمانی بهره می‌برند.

روانشناسی بالینی



تعداد صفحات : 7

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 7 صفحه بعد